از کتاب ها


بالاخره فرصتی شد که یه تیکه هایی از کتابایی که خونده ام و سال هاست روی گوشیمه رو بنویسم:


از پنج گنج (خسرو و شیرین):


سخن باید به دانش درج کردن

چو زر سنجیدن، آن گه خرج کردن

**

مرا بگذار تا گریم بدین روز

تو مادر مرده را شیون میاموز

**

به عشق اندر صبوری، خام کاریست

بنای عاشقی بر بی قراریست

صبوری از طریق عشق دورست

نباشد عاشق آنکس کاو صبور است

**

جهان خسرو که تا گردون کمر بست

کُله داری چون او بر تخت ننشست

به روز بار که او را رای بودی

به پیشش پنج صف بر پای بودی

نخستین صف توانگر داشت در پیش

دوم صف بود حاجتکار و درویش

سوم صف جای بیماران بی زور

همه رسته به مویی از لب گور

چهارم صف به قومی متصل بود

که بند پایشان مسمار دل بود

صف پنجم گنهکاران خونی

که کس را کس نپرسیدی که چونی

به پیش خونیان زامیدواری

مثال آورده خط رستگاری

ندا برداشته دارنده ی بار

که هر صف زیر خود بینند زینهار

توانگر چون سوی درویش دیدی

شمار شُکر بر خود بیش دیدی

چو در بیمار دیدی چشم درویش

گرفتی بر سلامت شکر در پیش

چو دیدی سوی بندی مرد بیمار

به آزادی نمودی شکر بسیار

چو بر خونی فتادی چشم بندی

گشادی لب به شکر به پسندی

چون خونی دیدی امید رهایی

فزودی شمع شکرش روشنایی

در خسرو همه ساله بدین داد

چون مصر از شکر بودی شکرآباد

**

بزرگی بایدت، دل در سخا بند

سر کیسه به برگ گندِنا بند
(گندنا: تره)

**

جهانداری به تنها کرد نتوان

به تنهایی جهان را خورد نتوان

--

از من او:

بچه را باید جوری تربیت کرد که وقتی بالغ شد، بالغ شده باشد! یعنی وقتی کبوتر را یله اش دادی، جلد باشد. بپرد، اما برگردد، نه این که بالش را ببری... . خودش باید بتواند انتخاب کند. اگر بالغ باشد، ولش کن میان یک لشکر عزب، سالم برمی گردد. اما اگر نباشد، توفیری نمی کند. این جا باشد یا کنار حرم شاه عبدالعظیم یا وسط پاریس.

(اینو فکر کنم باید واسه خودم قاب کنم، بزنم به دیوار که یادم نره.)

**

- بده به من این دو انگشتر را

علی گفت: همه ی دین دادری من به این دو انگشتر است. وقتی این دو تا را به دست دارم، احساس ...

- دین داری... دین داری... میشود دین دار خیلی چیزها را نداشته باشد، انگشتر، جای مهر روی پیشانی، محاسن، عبا و عمامه، اما بدان! دین دار حکما دین دارد... . جوان! اوج دین داری ابوالفضل العباس - که آقای همه ی لوطی های عالم است- میدانی کجا بود؟ ختم دین داریش کنار علقمه بود. جایی که اصلش دست نداشت، تا دستش انگشت داشته باشد، اصلش انگشت نداشت تا انگشتش انگشتر عقیق و فیروزه داشته باشد.

--

از شما که غریبه نیستید (اینو وقتی ایران بودم خوندم):


"فرزند کسی نمیکند فرزندی/گر طوق طلا به گردن او بندی"


این بیتو تو این کتابه خوندم، ولی نمیدونم اصلش مال کجاست. فقط یادمه که مامان بزرگم زیاد این بیتو می خوند با اینکه اصلا سواد نداشت.


"رادیو همه اش حرف میزند. از پیشرفت کشور می گوید و کوری چشم دشمنان."

این جمله ی بالا هم که نشون میده از قدیم الایام وضع صدا و سیمامون همین بوده .

--

از کتاب گزیده ی آثار عبید زاکانی (اینم هنوز تموم نشده، آوردمش که بخونمش):

مشتی مجردانیم، بر هیچ دل نهاده

گر هیچمان نباشد، از هیچ غم نباشد

**

بر در عفو تو ما بی سر و پایان چو عبید

تا تهیدست نباشیم، گناه آوردیم

**

از همون کتاب فوق به نقل از کتاب احیاءالعلوم امام محمد غزالی:

بدان که ریا مشتق باشد از رویت و آن دیدن است و اصل ریا، طلب منزلت است در دل های مردمان به نمودن خصال جمیل، ایشان را. و نام ریا به حکم عادت مخصوص است به طلب منزلت در دلها به عبادتها و اظهار آن.


نظرات 8 + ارسال نظر
saraaaaaaaaaaa شنبه 25 مرداد 1399 ساعت 17:29

زیبا و پر از پند بودن
البته بعضی هاش خیلی ادبی بود و من تو درکش کاملشو موندم
و با "شما که غریبه نیستید" موافق نیستم
اینو نمیشه به همه نسبت داد و مثل خیلی از عملکردها نصفا نصفه

،
هیچی هیچ وقت قابل تعمیم به همه نیس فکر کنم .

دانشجو شنبه 25 مرداد 1399 ساعت 13:21

کتاب من او همینه: https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86_%D8%A7%D9%88
بهش نمیاد این متن های قشنگ توش نوشته شده باشه!!

بله عزیزم، همینه.
کتابش کلا داستانیه ولی توش یه درویشی داره که جمله های اون این مدلیه. البته باز بقیه اش هم قشنگه ها ولی زیاد جملات این مدلی نداره.

دانشجو شنبه 25 مرداد 1399 ساعت 13:20

چقدر قسمت های جالبی رو گذاشتین!! از متن کبوتر خیلی خیلی خوشم اومد. من دقیقا همین اعتقاد رو دارم. اما اکثریت آدم ها بال کبوترشون رو می برند تا خیالشون راحت باشه.... تعریف ریا هم خیلی جالب بود. نمی دونستم.... انگشتر دست و بزرگ مرد بی دست هم خیلی قشنگ بود.... متاسفانه این نگاه ها الان وجود نداره.

این چیزا نوشتنشون راحته ولی اجرا کردنشون واقعا سخته .

خواهرشوهر جمعه 24 مرداد 1399 ساعت 16:53

اره مربوط میشه به کامنتای پستای قبلی مخصوصا اونی که نوشته بود چون خواهرشوهرت اینجارو میخونه ازشون انتقاد نمیکنی
انتقاد کن خانم ما خیلی جنبمون بالاس

، مام جنبه مون بالاس، از اون عروس غرغروها نیستیم .

فرزانه جمعه 24 مرداد 1399 ساعت 16:06

من برم تو افق محو بشم با سطح این کتابایی که شما خوندی...
من یه کتاب فقط به دلم نشسته تا حالا که خوندنش رو به همه دخترا پیشنهاد میکنم ...من زنده ام از معصومه آباد

چیزی نخونده ام که، من از اون کتاب بازا نیستم .
نشنیده بودم اسم این کتابو. باید برم ببینم چیه .

خواهرشوهر جمعه 24 مرداد 1399 ساعت 14:38

راستی چقد با کامنت پریسا خندیدم اونجایی که نوشته بود منم وقتی با عمم حرف میزنم گریم میگیره بس که چرت و پرت میگه
بلندبلند خندیدم

از بس عمه ها خوبن .

خواهرشوهر جمعه 24 مرداد 1399 ساعت 14:31

سلام.اقا من رسما از خوندن اینجا انصراف میدم.من تازه اینارو خوندم

چقد بهت حمله شده:بیخیال

سلام ،
کدوما رو تازه خوندی؟ متوجه نشدم. آخه کامنتتو توی پست کتابا گذاشتی.
ولی در کل، بی خیال بابا، تو بخون. همیشه مخالف هست، آدم باید کار خودشو بکنه .

AE جمعه 24 مرداد 1399 ساعت 12:24

اینکه صف سوم همه بیماران بی زور و رسته به مویی لب گور بودن هم بیانگر اینه که در زمان انوشیروان ( اگه منظورش از جهان خسرو همون انوشیروان دادگر باشه و من درست حدس زده باشم ) بخش/ گروه مربوط به بیماران پالیاتیو در ایران کهن داشتیم و این نوآوری بزرگ باید در تاریخ به نام ما ثبت بشه!
اینم که پنج تا گروه درست کرده و به هرکی گفته به اون یکی گروه نگاه کنید که از شما بدبخت تره و بدین سان شکرگزار باشید، نشون میده شادن فرویده و تلاش برای یافتن یک عدد بدبخت تر از وضعیت موجود هم ریشه ای عمیق در فرهنگ و تمدن ما داره! اگه این شیوه دادگری و عدالتش بوده واقعا رسپکت بهش :)

+ اون قسمت کبوتر و تربیتش هم برای من خیلی جالب بود. منو یاد گوهر وجودی و درونی خود آدم ها انداخته که اگه بهش برسن فرق نمیکنه کجا باشن، به خاطر خود خدا دست از پا خطا نمیکنن:)

دقیق که یادم نیست، ولی فکر کنم منظور همون خسرو پرویز بوده، انوشیروان نبوده.
نگاشتتون به بیماران پالیاتیو و شادن-فروید خیلی خوب بود ولی من مجبور شدم راجع بهشون سرچ کنم. لطفا یه کم زیر دیپلم تر حرف بزنین .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد