شعر


پریروز داشتم هارد اکسترنالو مرتب می کردم، یه فایل شعر پیدا کردم. گفتم اینجا هم بذارم، شاید کسی دوست داشت. فقط خیییلی پراکنده است، همه جور موضوعی توش هست! تعجب نکنین اگه وسط شعرهای نو، یهویی یه دونه از حافظ و سعدی دیدین یا برعکس :


بوسه هایی که بدهکاری همینجا پس بده
در قیامت سخت میگیرند حق الناس را ..
--
حتی اگر حرفی نبود
شماره‌ام را بگیر و فقط بخند ..
وقتی می‌خندی
زمان می‌ایستد
و در زیر پوستم انگار پرنده‌ایست
که برای رهایی
پرپر می‌زند ..
--
دیگران چون بروند از نظر، از دل بروند
تو چنان در دل من رفته، که جان در بدنی ..
--
گفتم از دل برود چون ز مقابل برود
غافل از اینکه چو رفت از پی او دل برود
--
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی..
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!
--
لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن
بین روح و بدنت فاصله تعیین کردن
نقشه میریخت مرا از تو جدا سازد ''شک''
نتوانست، بناکرد به توهین کردن
زیر بار غم تو داشت کسی له میشد
عشق بین همه برخاست به تحسین کردن
آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام
که نمانده ست توانایی نفرین کردن
''با وفا''خواندمت از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیاز است به تلقین کردن
''زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست''
خط مزن نقش مرا موقع تمرین کردن!
وزش باد شدید است و نخم محکم نیست!
اشتباه است مرا دورتر از این کردن
کاظم بهمنی
--
ای دلبر من، ای قد و بالات سه نقطه!
ای چهره ی تو در همه حالات سه نقطه...
لب بووووق دهن بووووق تمام سر و تن بووووق!
اصلا چه بگویم که سراپات سه نقطه...
برخیز و میان همگان جلوه گری کن!
حال همه در حال تماشات سه نقطه...
با دشمن خود یاری و با یار چو دشمن!
ای آنکه تولا و تبرات سه نقطه...
آخر به زری یا ضرری یا که به زوری؟!
میگیرم از آن گوشه ی لبهات سه نقطه...
چشم من و گیسوی تو (نه) چادر تو (خوب)!
دست من و بازوی تو (نه) پات سه نقطه...
"تا باد صبا پرده ز رخسار وی انداخت"
این بخش خطرناک شده کات سه نقطه...
آخر چه بگویم که توان چاپ نمودن!
ای بر پدر کل ادارات سه نقطه...
--
پیمانه ام ز رعشه ى پیرى به خاک ریخت
بعد از هزار دور که نوبت به من رسید
صائب تبریزی
--
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
سعدی
--
وقت سخن نترس بگو آنچه گفتنی‌ست
شمشیر روز معرکه زشت است در نیام
--
مُشکل از سَبــــکِ عِراقی و خراسانی نیست
هَمه با قافیــــــه ی “عشق” مُصیــبت دارند
--
یا درد و غمی که داده ای بازش گیر
یا جان و دلی که برده ای بازش ده
--
نازت خریده ایم و کنون اخم می کنی
این بود نازنین خدمات پس از فروش؟
--
ما بر در عشق حلقه کوبان
تو قفل زده، کلید برده
--
سبحه بر کف، توبه بر لب، دل پر از شوق گناه
معصیت را خنده مى آید ز استغفار ما (قدسی مشهدی)
--
فقیه مدرسه دى مست بود و فتوى داد
که مى حرام، ولى به ز مال اوقاف است.
--
اندکی حافظ بخوان، حالت اگر بهتر نشد
در طبابت حکم ابطال مرا صادر بکن
--
شادی کوچکی می خواهم؛
آنقدر کوچک که کسی نخواهد از من بگیرد
--
شبی خیال تو گفتم ببینم اندر خواب
ولی ز فکر تو خواب آیدم؟ خیال است این.
---
لـــیــوان ز لــبــت بــوســه گــرفت ، مــنــم ز لــیــوان
دیــدی ز لــبــت بــوســه گــرفــتــم بــه چــه عــنــوان ؟!
--
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
--
لبخند تو را چند صباحی است ندیدم
یک بار دگر خانه ات آباد بگو سیب
--
یکــــــــــ بار که تنــــــــــها بمانی
یکــــــــــ بار که بشکنـــد دلت
غرورت
اعتمادت
همین یکــــــــــ بار کافیســـت
تا یکــــــــــ عمـــر
از پشت نگاهـــی ترک خورده به آدمهــا بنگری ...!
همین یکــــــــــ بار کافیســـت
--
بارالها
از کوی تو بیرون نشود پای خیالم
نکند فرق به حالم
چه برانی ... چه بخوانی ...
چه به اوجم برسانی ... چه به خاکم بکشانی
نه من انم که برنجم ... نه تو آنی که برانی
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
دراگر باز نگردد ... نروم باز به جایی
پشت دیوارنشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر تو نخواهم
چه بخواهی ... چه نخواهی
باز کن در که در این خانه مرا نیست پناهی
--
از بهر دفع غم به کسی گر بری پناه
هم غم به جای ماند و هم آبرو رود
--
در زمان ِ حمله اش صیاد پنهان می شود
چشمهای ِ بسته اغلب اضطراب آورتر است
مجید پارسا
--
لااقل عاشق معشوقه ی مردم نشوید
که به فتوای همه مظهر حق الناس است
--
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟
قیصر امین پور
--
گفتی که از نهان دلت با خبر نیم...
تو در دلی ، کدام نهان بر تو فاش نیست ؟
--
صلح است میان کفر و اسلام
با ما تو هنوز در نبردی
سعدی
--
منت از خلقی برای لقمه ای نان می کشیم   
دیگری نان میدهد ، ما ناز اینان می کشیم
چون توکل نیست ، کار ما به دست مردم است
خواجه ما را منتظر ، ما ناز دربان می کشیم...
--
گیرند همه روزه و من گیسویت
جویند همه هلال و من ابرویت

از جمله این دوازده ماه تمام
یک ماه مبارک است آنهم رویت
واعظ خوانساری
--
آبی که براسود زمینش بخورد زود ..... دریا شود ان رود که پیوسته روان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری .... دانی که رسیدن هنر گام زمان است
هوشنگ ابتهاج
--
تو همان جرعه آبی که نشد وقت سحر
بزنم لب به تو و زود اذان را گفتند

محمد شیخی
--
مفهوم قشنگ یک غزل یعنی تو
حلوا شکری، شهد، عسل، یعنی تو
اصلا تو اساس یک رباعی هستی
مفعول مفاعلن فَعَل یعنی تو *

*رباعی از حسین دهلوی ست !
--
تو در کنار خودت نیستی، نمیدانی
که در کنار تو بودن چه عالمی دارد.
--
مجنون به ریگ بادیه غم های خود شمرد
یاد زمانه ای که غم دل حساب داشت
صائب
--
ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید خبری نیست.
مهدی فرجی
--
چون طفل که از خوردن داروست پریشان
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان
علی رضا بدیع
--
ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته ی روزگار دریاب
--
این جمعه و جمعه های دیگر حرف است
آدم بشوم سه شنبه هم می آیی
امیرحسام یوسفی
--
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت
کس بی تو خوش نباشد، رو قصه ی دگر کن
مولانا
--
توی قرآن خوانده ام، یعقوب یادم داده است.
دلبرت وقتی کنارت نیست، کوری بهتر است!
--
عشق یعنی
مرا با تو بشناسند
چنان که رشته کوهی را
به بلندترین قله اش!
--
‏گر با دگران به ز منی، وای به من
ور با همه کس همچو منی، وای همه!
 ابوسعید ابوالخیر
--
روی خود را برنگردان ضعف میگیرد مرا
دکترم گفته که من کمبود "روی" دارم کمی
--
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسنــــــــدش
--
آنقدر زیـبا دِلـــم را بر دلـش وابسته کرد
یارم اِنگاری تَخصص داشت در پیوند قلب
--
بیتی که یاد و نام تو در آن نوشته شد
یک بیت ساده نیست، که بیت‌المقدس است
--
مجنون به نصیحت دلم آمده است
بنگر به کجا رسیده دیوانگی‌ام
--
گویند چرا ، تو دل بدیشان دادی
والله ، که من ندادم ایشان بردند
--
آشوب جـهان و جَنگ دنیـا به کنـار
بُحـران ندیدن تـو را من چه کـنم ..؟
--
گربیایی دهمت جان
ورنیایی کشدم غم
من که بایست بمیرم
چه نیایی چه بیایی
--
بوسه یعنی
به لبت
عشق
فشار آورده
--
تحلیــل جواب آزمـایـش مى گفت
ده درصدِ من ، منم ، نود درصد تو
--
دﻟﺒﺮا ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ دادی این‌قدر ﻧﺎزت ز ﭼﯿﺴﺖ؟
گر ﭘﺸﯿﻤﺎن ﮔﺸﺘﻪاى ﺑﮕﺬار در ﺟﺎﯾﺶ نهم
صائب تبریزی
--
ای که هوای منی، بی تو نفس ادعاست
ذکر کمالات تو، تذکره الاولیاست
غلامرضا طریقی
--
این دل اگرکم است بگوسربیاورم
یاامرکن یک دل دیگربیاورم
خیلی خلاصه عرض کنم:دوستت دارم....
(دیگرنشدعبارت بهتربیاورم)

--

سنگ بی قیمت اگر کاسه ی زرین بشکست

قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود

--

بیرون ز تو نیست آنچه می خواسته ام
فهرست تمام آرزوهای منی
شفیعی کدکنی

پراکنده

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تموم شد میتینگ ها بالاخره!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پراکنده/ یه تیکه هایی از ارائه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روزمره/ اطلاعات همین جوری

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.