از کتاب ها


از گزیده ی آثار عبید زاکانی:

اعرابی را پیش خلیفه بردند، او را دید بر تخت نشسته و دیگران در زیر ایستاده، گفت السلام علیک‌یا الله. گفت من الله نیستم. گفت یا جبرئیل. گفت من جبرئیل نیستم. گفت الله نیستی، جبرئیل نیستی، پس چرا بر آن بالا تنها نشسته ای؟ تو نیز در زیر آی و در میان مردمان بنشین.

--

صاحب دیوان، پهلوان عوض را گفت: یکی را که عقلی داشته باشد به جایی فرستادن می خواهم. گفت ای خواجه، هر که را عقل بود، از این خانه برفت.

--

این کتاب گزیده ی آثار عبید زاکانی تموم شد. کتاب خوبی بود و خوشحالم که خریدمش. و همین طور خوشحالم که هر کدوم از کتاباش رو تک تک نخریدم. احساس می کنم من آدم بیشتر از این خوندن این مدل کتاب ها نبودم. اون قسمت های طنزش رو خیلی دوست داشتم. اما قسمت های شعرش، خیلی جاهاش توصیف و اینا بود و چیزی نبود که منو جذب کنه. اگر کتاب کاملش رو خریده بودم، خیلی حوصله ام رو سر می برد.

در کل، کتاب کوچیکیه و به اونایی که علاقه دارن به این مدل کتاب ها، می تونم توصیه اش کنم :).

--

از کتاب منطق الطیر به نثر:

خدا خطاب به موسی گفت قارون هفتاد بار نام تو را تواند و از تو کمک تواست. اما تو جواب ندادی، در حالی که اگر یک بار از من تقاضا می کرد، به او جواب میدادم.

--

هر کسی که از گناهکاران ایراد بگیرد و آنها را برنجاند، خود نیز از ستمکاران است.

--

در خراسان شاهی به نام عمید بود که خدم و حشم بسیار داشت. غلامان شاه عمید همیشه همه زیبا بودند. آنها همیشه با لباسهای تمیز و زینت داده در مقابل مردم  ظاهر میشدند. روزی دیوانه ای از کنار قصر شاه عمید میگذشت .‌.، گفت یا رب، بنده داری از شاه عمید خراسان یاد بگیر.

--

این کتاب منطق الطیر به نثر هم که فکر کنم سال 2014 اینا خریده بودیمش، بالاخره تموم شد و به خاطره ها پیوست. بد نبود کتابش. اما خیلی هم منحصر به فرد نبود. اینم خوشحالم که کتاب کوچیکشو خریدم. چون فکر می کنم خود منطق الطیر خیلی کتاب قطوری باشه. ولی این کتاب خیلی ساده و با نثر و بعضی جاها با شعر قضیه رو توضیح داده بود و روون و ساده بود.

--

کتاب بعدی ای که شروع کرده ام، خواجه ی تاجداره که کلا فاز متفاوتی داره. با اینکه کتاب های دیگه ای داشتیم که به نظرم جذاب تر میومدن، ولی چون خیلی وقت بود این کتابو داشتیم و اینم مال چندین سال پیش بود، گفتم اینم بخونم که پرونده اش بسته بشه، بعد برم سراغ بعدی ها.

تو لیست کتاب های باقی مونده از قدیم، هم چنان پنج گنج هست و شاهنامه . جرئت ندارم به این دو تا دست بزنم از بس که طولانین. از طرفی هم چون واقعا کتاب های ارزشمندین دوست دارم یه بار کامل خونده باشمشون (گرچه قبلا قسمت هایی از هر کدومشون رو پراکنده خونده ام تحت عنوان های دیگه ای). حالا ببینم کی می تونم این دو تا رو تموم کنم.


نظرات 12 + ارسال نظر
کامشین چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 13:09

اگر این همون خواجه تاجداریه که ذبیح الله منصوری مثلا ترجمه اش کرده، اصلا جدی نگیریدش. مثل یک داستان تخیلی غیر تاریخی باهاش رفتار کنید.

آره، همونه :دی
من اولش اصلا نمی دونستم این کتاب تاریخیه، بیشتر به عنوان داستان می خواستم بخونمش.
کلا کتالای این بنده خدا همین جوریا انگاری :). هر چیزی رو خودش بهش شاخ و برگ داده :D.

زینب چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 12:38

شوخی می کنی واقعا از این کتابا می خونی ؟ من فقط واسه کنکور این اسما رو حفظ می کردم . کاربردی هم داره یعنی واقعا از دلشون آموزشی هم حس می کنی ؟

اون دیوانه احتمالا بهلول نبوده

خب هر کس یه علاقه ای داره دیگه، منم کتابای این جوری دوست دارم :).
در کل، فکر میکنم من با کتابی که متنش ساده باشه کمتر حال میکنم، کتابایی که درک متنشون ذهنمو به چالش بکشه بیشتر دوست دارم :).

گیسو چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 10:56

نمیدونم چرا انقد توی کامنت قبلی غلط تایپی داشتم!

منم قبلاً تمایلی به پادکست گوش کردن نداشتم اما جدیدا چندتایی گوش دادم و راضی کننده بود. مثلا چندقسمتی از یه پادکست با موضوع مثنوی خوانی رو که تمرکز بیشتری هم میخواد، قبل از خواب گوش میدادم. اما بعضی دیگه رو حین انجام کارهایی که دیگه بصورت خودکار و بدون نیاز به تمرکز انجام میدیم گوش دادم نه اون کارم ناقص موند نه فهمم از پادکست.
البته لحن و صدای گوینده هم خیلی موثره.

البته شاهنامه رو خودم تصمیم دارم سرم که خلوت تر بشه همزمان گوش بدم و بخونم. چون متن شاهنامه برای من سخته اینطور آسون‌تر میشه و توی ذهنمم بیشتر می‌مونه

:D.

نمیدونم، من کلا زیاد با کتاب شنیدن حال نمیکنم. دو ست دارم کتابو بخونم خودم، مخصوصا که یه جاهاییشو یادداشت هم میکنم :).
حالا امیدوارم در آینده ی نه چندان دور سراغ شاهنامه ام هم برم :).

حسنا چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 10:23 http://labkhandmizanam.blog.ir

ما شاهنامه نخوان ها :)))
ولی ما تو کلاس ادبیاتمون، یه بار استادمون کل قضایای شاهنامه و روابط خانوادگیشونو برامون توضیح داد اول، بعد شروع به خوندن کردیم. بعد اون الان دیگه تو ذهن من مونده. و به نظرم اگه اولش یه دیدی داشته باشی، بشناسی شخصیتا رو، مثلاً از همین نثرها و گزیده ها بخونی ( فکر میکنم یه کتابی هم هست که شاهنامه برای بچه هاست یه همچین چیزی) بعد شروع به خوندن کنی راحت تر باشه و یادت هم نره

آقا من با این فلسفه ی جمله ی اول مشکل دارم. که اول انقلاب هم خیلی داغ بود و معتقد بودن طرف باید رو زمین بشینه و اینا. خب بابا سخنرانی میکنه باید بقیه بهش دید داشته باشن. نه کسی که بین مردمه از مردمه لزوماً و نه کسی که بالاتر نشسته بر ضد مردم.

اون قسمت داستانیشو که برای بچه ها به نظم و نثرش هست کلاس چهارم اینا بودم که خوندم. اصلا یه دلیل کاهلیم هم همینه که یه قسمت هاییشو قبلا خونده ام :). فکر میکنم تکراری میشه اگه بخونم. در حالی که شاهنامه خیلی خیلی گسترده تر از اون کتاباس.

حالا این حکایته که فقط یه تمثیله ولی منو یاد یه حدیثی انداخت که از حضرت علی بود (تو کتاب کشکول شیخ بهایی خوندم، مسئولیت درستیش به عهده ی ایشون ؛-) ) که می گفت:
اگر میخواهی به کسی نگاه کنی که اهل جهنم است، به کسی نگاه کن که خود نشسته و مردم در اطراف او ایستاده اند.

آنه‌ماری سه‌شنبه 4 آذر 1399 ساعت 15:54

شاهنامه جزو اهداف منم هست
ولی گویا قصد نداره لباس هدف رو در بیاره و جامه عمل بر تن کنه

، من شاهنامه رو اولین باری که رفتیم ایران با خودم آوردم، یعنی 2011 ! فکر نکنم بیشتر از بیست صفحه اش رو خونده باشم.
ولی ان شاءالله زود نوبتش میشه دیگه. این دفعه اسمشو نوشتم به عنوان یکی از نفرات بعدی .

شادی سه‌شنبه 4 آذر 1399 ساعت 14:46

حاکم

:D.

گیسو دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 23:41

سلام معمولی جان
منطق الطیر، اتفاقاً کتاب قطوری نیست. متن سخت و کلمات قلمبه سلنبه هم زیاد نداره. داستان کلیشو هم احتمالا، داستان سی مرغ هس که به سیمرغ میرسن، در دل این داستان، کلی حکایتهای مختلف رو تعریف میکنه. میشه به تدریج خوند.مث زمان نیس که رشته ماجرا از دست بره

درمورد شاهنامه هم، دقیقاً منم جرئت نمیکنم و البته وقتشو هم ندارم که سمتش برم. تنها اقدامی که در این جهت کردم، دنبال کردن پادکست فردوسی خوانی بوده نه اینکه گوش بدما فقط مشترکم.نوتیفش برام میاد

سلام عزیزم
منم دقیقا امون حکایت ها رو خوندم. پس احتمالا نویسنده فقط به نثر آورده، کمش نکرده. من فکر میکردم خلاصه اش هم کرده.

:)). من خیلی اهل کتاب صوتی نیستم. دوست دارم کتابو با دقت و تمرکز بخونم، نه در حین انجام چندین کار دیگه.

محبوب حبیب دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 12:10

با این تیکه هم خندیدم هم یاد یه چیزایی افتادم در خصوص مملکت خودمون و ناراحت شدم:

صاحب دیوان، پهلوان عوض را گفت: یکی را که عقلی داشته باشد به جایی فرستادن می خواهم. گفت ای خواجه، هر که را عقل بود، از این خانه برفت.

کلا طنز همینه دیگه، همیشه یه تلخی ای توش هست :(.

زنجبیل دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 10:54

مسافت هایی که تو نیم ساعت سه ربع پیاده بشه رسید رو اغلب پیاده میرم و این مدت فرصت خوبی هست برای گوش دادن
میت.نی اگر وقت داشتی شاهنامه رو اینجا گوش بدی

t.me/ShahnamehBekhanim

ممنونم عزیزم :).

سمانه دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 01:59

خواجه تاجدار رو خوندم. بادش بخیر اولین هدیه ی همسر (یا دومین هدیه) ش بود. کتاب قطوری بود. با اینکه اهل کتاب های تاریخی نیستم برخلاف همسر، دوستش داشتم. سلیس و جذاب بود. یه نفس نشستم خوندم. گفتم حالا چند روز دیگه پرسید چی شد خوندی کم نیارم

تا الان ۶۰ ۷۰ صفحه شو خونده ام. خیلی سریع پیش میره و تا الانشم بد نبوده کتابش :).
سرعتم تو خوندنش اصلا قابل قیاس با کتابای قبلی نیست :). فکر کنم تو یه هفته بتونم تمومش کنم :).
:))))، مگه امتحان میگیره همسرت وقتی بهت کتاب هدیه میده؟ ;-)

زری .. یکشنبه 2 آذر 1399 ساعت 20:25 http://maneveshteh.blog.ir

یه سوال، یکی از دلایلت برای خوندن یه کتاب اینه که خریدی اشان؟ منظورم اینه امکان داره کتابی را بخری و بعدش ببینی با تصورت فرق داشته و براحتی از لیست کتابهایت بذاری کنار؟
اون قسمت بنده نوازی را خوشم اومد :)) که رو به خدا گفت از فلانی یاد بگیر

نه، لزوما هر کتابی رو تموم نمیکنم، مثلا جنگ و صلحو تموم نکردم و چند تا کتاب دیگه رو.
ولی این کتابا رو دوست دارم ولی خوندنشون نیاز به آرامش و دقت داره. شعر خوندن برای من مثل متن ساده خوندن نیست. دوست دارم هم از خود محتواش لذت ببرم، هم به تک تک آرایه های ادبیش توجه کنم و این چندین برابر ازم وقت می گیره.

مریم. ش یکشنبه 2 آذر 1399 ساعت 19:12

شاهنامه رو پراکنده بخون، مثلا روزی چند دقیقه... کلا این کتاب های اساطیری مثل شاهنامه یا ایلیاد و ادیسه هر چی می خونی تموم نمیشه... من خودم هنوز که هنوزه مثلا قاطی می کنم که هکتور کی بود و آشیل چی کار کرد و ادیسیوس پسر سیزیفوس بود و پنلوپه زن ادیسیوس و اون چند سال سرگردان بود و آخرش آتنا برش گردوند و ووو.. الان یادمه ها... کلا دارم می گم... می خوام بگم اینقدر پیچیده میشه که آدم خیلی وقتا یادش میره کی به کی بود... باز شاهنامه بهتر یادم مونده فکر کنم... الکی چقدر حرف زدم

من مثل اینکه حافظه ام خیلی تحلیل رفته، شاهنامه رو دو صفحه شو می خونم، یادم نمیاد دو صفحه پیش کی بچه ی کی بود. شاهنامه هم که دیدی که، خیییییلی شخصیت داره!
ولی خب به نظرم خیلی مهم نیست که آدم تک تک شخصیت ها رو یادش باشه، مهم اون اثر خوندنه است که توی ذهنت می مونه :).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد