کتاب ریشه ها


کتاب ریشه ها رو تموم کردم.

اول به صورت خلاصه نظرم رو میگم در موردش، بعد به تفصیل!

مخلص کلام اینکه اگر سلیقه ی کتاباییتون (!) شبیه منه، بخونیدش؛ حتما و بدون تردید. بعد از مدت هاااا یه کتاب عالی خوندم.

و اما نظر مفصلم:

دیشب تا ساعت یک شب بیدار بودم که تمومش کنم، همین جوری که با یه دستم برای پسرمون نقاشیشو رنگ می کردم، داشتم کتابو هم می خوندم. نه می تونستم حاضر بشم کتابو بذارم کنار، نه پسرمون حاضر میشد بره بخوابه تا من کتابمو بخونم!

چند روز پیش پسرمون میگه مامان دیگه کار نمی کنه، فقط کتاب می خونه !

اون روز داشتم با خودم فکر می کردم کاش پسرمون یه پنج سالی دیرتر به دنیا اومده بود، من این کتابه رو با خیال آسوده می خوندم نه با بچه ای که هی دم به دقیقه باهات کار داره یا اگرم باهات کار نداره هی باید به فکر این باشی که چی غذا بخوره، کی بخوره، کی بخوابه و خلاصه، نمی تونی با آرامش کتابتو بخونی. البته؛ بلافاصله بعدش این به فکرم رسید که خب بهتر بود به جای دعا کردن اینکه کاش پسرمون 5 سال دیرتر به دنیا میومد، دعا می کردم کاش من این کتابو 5 سال پیش خونده بودم، راحت تر بود که !!

حالا در مورد خود کتاب:

اول چیزایی که درمورد کتاب دوست داشتمو میگم:

کتاب از هفت نسل قبل از نویسنده شروع کرده و داره اتفاقایی که برای این آدما افتاده رو نشون میده تاااا برسه به خود نویسنده. خیلی خوب نوشته شده و عالی هم ترجمه شده. تقریبا حس نمی کردی که کتاب ترجمه شده می خونی. بسیار روون و شیوا بود متنش.

اول کتاب با توصیف زندگی آدمای یه روستا توی گامبیا شروع میشه و از اون جایی که خیلی از آدما (حالا ممکنه شما جزوشون نباشین ها، من آدمایی مثل خودمو میگم) اطلاعات دقیق و خوبی از زندگی آفریقایی ها و آداب و رسومشون ندارن، خیلی دقیق و با جزئیات توضیح میده و قشنگ تصویرسازی می کنه که فضای ذهنی و زندگی اون آدما چطوریه.

من یه جاهایی رو از زیر چشمم رد می کردم، اما بعد مجبور میشدم برگردم و دوباره بخونمشون، چون واقعا تمام کتاب مفید بود و حرفی توش بود. پیوستگی و انسجام متن عالی بود. رنج ها و دردها رو طوری به تصویر می کشید که قشنگ حسش می کردی.

محتوای کتاب هم چون اساسا چیزی بود که من ازش اطلاعات زیادی نداشتم، برام جالب بود. من قبلا هیچ کتابی در مورد قبیله های آفریقایی و اینکه برده ها چطوری به آمریکا آورده شدن و این حرفا نخونده بودم و حرفای کتاب برام خیلی تازگی داشت.

خلاصه که توصیه اش می کنم دیگه.


اما چیزایی که در مورد کتاب دوست نداشتم:

صد صفحه ی اول تقریبا در مورد یه نفره که خب خانواده اش و اینا هم توصیف میشن طبیعتا، اما قهرمان داستان مشخصه که کیه. بعد توی صد صفحه ی بعد یه سری اتفاقاتی برای این آدم میفته و این آدم کم کم تشکیل خانواده میده و زندگیش ادامه پیدا می کنه.اما بعد از دویست سیصد صفحه این آدم کلا از کتاب حذف میشه و قصه با نسل های بعدی ادامه پیدا می کنه. در واقع، یه جوری -به نظر شخصی من البته- قهرمان داستان از کتاب حذف میشه (دقت کنید که قهرمان نمی میره ها، فقط حذف میشه و دیگه خبری ازش توی کتاب نیست) و از اون به بعد عملا قهرمانی توی کتاب وجود نداره و فقط روایت اتفاقات بعد از این فرده. اگه از اول کتاب فقط توصیفات یه سری زندگی بود و قهرمان نداشت، خیلی اکی بود به نظرم، اما اینکه تا یه جایی فقط همه چی به یه نفر مربوط میشه و بعد ناگهان اون آدم حذف میشه از داستان، یه کمی یه جوری بود به نظر من. بعد از حذف قهرمان داستان، همین جور نسل اندر نسل پیش میره داستان و همه چی میفته روی دور تند و یه جاهایی می بینی توی مثلا بیست صفحه، 6 تا بچه توی خانواده به دنیا میان. اواخر کتاب من حس می کردم نویسنده خسته شده و میخواد سر و ته قضیه رو هم بیاره.

البته؛ از اون طرف درک می کنم که خب هرچی اتفاق به سال های امروزی نزدیک تر میشه، دقیق تر میشه. یعنی نویسنده نمی تونه بگه خواهر و برادر اون آدم هفت نسل قبلش چه کردن و سرانجامشون چه شد، اما در مورد مادربزرگش و خواهرهای مادربزرگش می تونه. بنابراین، تعداد کسایی که توی اواخر کتاب می خواد زندگیشونو به تصویر بکشه بیشتر میشه و این باعث میشه به هر کسی سهم کمتری از متن کتاب برسه و دیگه خبری از جزئیاتی که توی اول کتاب بود، نیست. از هر آدمی شما در حد چند خط می خونین و فقط تک و توکیشون اندکی پررنگ تر از بقیه ان توی کتاب.

چیز دیگه ای که در مورد کتاب دوست نداشتم این بود که وقتی راجع به نویسنده و محتویات کتابش سرچ می کنی، معلوم میشه که ادعاهای نویسنده در مورد اینکه این واقعا داستان هفت نسل قبل خودشه و ادامه پیدا می کنه تا برسه به امروز، خیلی ادعاهای درستی نیستن. یعنی اگه ویکی پیداش رو بخونین، نوشته که ادعاهای نویسنده با اطلاعات تاریخی و سال های ادعایی جور نیست.

به نظرم آدم اگه یه داستان معمولی نوشته، نباید ادعا کنه این زندگی هفت نسل قبل خودمه. خب بگه یه داستان نوشته ام و الهام گرفته از داده هاییه که طی یه سری تحقیقاتی در مورد آفریقایی هایی که به آمریکا آورده شدن دیگه. یه کمی به نظرم ادعای نویسنده و اینکه بعدا می فهمی دروغ بوده، آدمو ناامید میکنه.

یه چیز دیگه هم که توی ویکی پدیا نوشته بود این بود که بعدها دو تا ادعا در مورد تقلب کتاب از کتاب های دیگه انجام میشه که یکیشون دادگاه رو می بازه. اما برای اون یکی، نویسنده ی کتاب ریشه ها یه جوری متهم میشه. اما با نویسنده ی اون کتابی که ازش تقلب کرده بوده کنار میاد و خارج از دادگاه 650 هزار دلار با هم توافق می کنن.

خب اینم که یه نویسنده از یه کتاب دیگه کپی کنه و اینا هم به نظرم اصلا قشنگ نیست برای یه نویسنده ای که میخواد کار فرهنگی کنه، اونم در حد اینکه می خواد نشون بده آدما چقدر در قدیم به همدیگه ظلم می کرده ان و آدما چقدر می تونن بد باشن و این حرفا.


اما با تمام این حرفا، اگر تمام این موضوعای منفی رو که ربطی به اصل داستان ندارن بذاریم کنار و داستان رو واقعا به عنوان یه داستان بخونیمش، عالیه و اون پیامی که بخواد به نویسنده برسونه رو می رسونه.

--

تیکه هایی از کتابو توی یه پست جدا می نویسم براتون ولی شما بخونین کتابو واقعا، ارزششو داره .


نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت 22:25

مرسی بابت معرفی. میذارم تو لیستم که بخونم

خواهش میکنم، امیدوارم دوسش داشته باشی :).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد