کتاب خنده ی لهجه ندار و کتاب گتسبی بزرگ


کتاب خنده ی لهجه ندارو تموم کردم. خیلی کتاب ساده و معمولی ای بود. نمیتونم بگم خوب بود، ولی بد هم نبود. خیلی معمولی بود. برش هایی از یه زندگی خیلی عادی بود، بدون هیچ اتفاق خاص و منحصر به فردی. برای من مثل این بود که دارم یه وبلاگو میخونم، یه وبلاگ پرینت شده بود انگاری. اتفاقات کاملا روزمره ای بودن نوشته ها.

یعنی با خودم فکر کردم نکنه اگه منم وبلاگمو پرینت بکیرم، چاپ کنم، مردم میخرن  .

اگه دنبال این هستین که بیکار نباشین و یه کاری کرده باشین، کتاب خوبیه واسه خوندن. اما اگر دنبال اطلاعاتین و دوست دارین کتاب چیزی به دانشتون اضافه کنه و واقعا ازش چیزی یاد بگیرین، چیز زیادی نصیبتون نمیشه (حالا منظورم از دانش، علم به اون معنای خاصش نیست ها، منظورم اینه که کتاب مثلا سبک زندگی یه عده رو بهتون نشون بده یا مثلا اطلاعات فرهنگی ای از یه قشر بهتون بده یا همچین چیزایی حداقل).

ترجمه اش هم بد نبود، روون بود، ولی دو سه جاشو من چند بار خوندم، اما بازم نفهمیدم چرا طرف اون کلمه رو به کار برده؛ یعنی، هر مدلی که تحلیل کردم اون کلمه به لحاظ کاربرد شناختی درست به کار نرفته بود. یعنی؛ حداقل برای من واضح بود که کتاب، ترجمه است. اما قابل قبول بود ترجمه اش.

چیز خاصی نداشت که بخوام براتون بنویسم. فقط یکی دو خطش رو چون خودم تجربه کرده بودم، دوست داشتم:

"ما بی توجه به تهاجم فرهنگی، قسم خوردیم در این کشور زندگی کنیم و ذره ای عوض نشویم. اشتباه می کردیم. آمریکا ما را عوض کرد، جوری که خودمان هم نفهمیدیم. از عجایب روزگار این که ما هم آمریکا را عوض کردیم."

--

کتاب گتسبی بزرگ رو هم تموم کردم.

هر چه آید سال نو/ گویم دریغ از پارسال

در مقایسه با مترجم این کتاب باید بگم مترجم کتاب قبلی اصلا نمره اش 120 بود از 100!

به معنی واقعی کلمه ترجمه ی این کتاب افتضاح بود، واقعا افتضاح. من ترجمه ی فهیمه رحمتی رو خوندم.

دیده بودم یه وقتایی یه سری ترجمه های غیرانگلیسی بد باشن که خب معمولا دلیلش اینه که کتاب اول از مثلا روسی به انگلیسی ترجمه میشه، بعد باز یکی از انگلیسی به فارسی میاره و نتیجه اش چندان جذاب نمیشه و خیلی از فرهنگ و متن واقعی کتاب دور میشه متن نهایی فارسی.

اما این اولین باری بود که می دیدم یه کتاب از انگلیسی تا این حد افتضاح به فارسی ترجمه شده.

واقعا نمی دونم چطور مترجمش اسم خودش رو گذاشته مترجم. احساس می کنم یه سری کاغذ رایگان دادن به یه انتشاراتی به علاوه ی یه مترجم رایگان، گفتن اگه کسی کتابو خرید و سود بردین که خب چه بهتر، اگر هم کسی نخرید، شما هزینه ای نکردین و نگران نباشین! در این حد واقعا ترجمه اش افتضاح بود. فونت کتاب هم بی نازنین بود، قشنگ حس می کردم دارم تز می خونم! کلش هم در حد همون خوندن یه تز وقت برد ولی من فقط از زیر چشمم رد می کردم خیلی جاهاشو، چون اگر واقعا می خواستم بفهمم، باید هر جمله رو صد بار می خوندم و با خودم فکر می کردم خب این انگلیسیش چی می تونسته باشه، که اون انگلیسیه رو بفهمم! حتی در این حد که امضای پای نامه رو که می نویسن Love, Hassan نیومده ترجمه کنه "با عشق، حسن"، ترجمه کرده "عشق، حسن"!

اینجا چند تا از ترجمه های گهربار طرف رو می نویسم اینجا:

"فاش سازی های خصوصی مردان جوان، که در آن ها، آن ها معمولا آثار ادبی دیگران را سرقت کرده بودند و به وسیله ی سرکوب های واضح آسیب دیده بودند."

الان این چیزی که بالا نوشتم، یه جمله ی کامل بود که بین دو تا نقطه گذاشته شده بود، در حالی که تمام جمله فاعله و اصلا فعل نداره!! "فاش سازی های خصوصی مردان جوان" که فاعله و از "که" به بعدش هم که جمله ی معترضه است.

و از این مدل جمله های بی سر و ته هم توی هر صفحه، حداقل ده بیست تا بود، دقیق تر بگم، ده بیست جمله میشد همون کل صفحه.

نمونه های دیگه ای از ترجمه ی کتاب:

"اما موسس واقعی خود من، برادر پدربزرگم بود".

"گتسبی، یک مجموعه از زنان زرق و برق دار را ... نشان داد."

"20 مایل از شهر یک جفت تخم مرغ عظیم وجود داشت، که فقط به وسیله ی یک خلیج جدا می شدند، درست در اهلی ترین بخش آب شور."

خلاصه که ترجمه اش به قدری افتضاح بود که من رفتم خلاصه ی کتاب رو دوباره تو اینترنت سرچ کردم که مطمئن بشم من درست فهمیده ام داستان رو! که بعضی جاهاشو هم درست نفهمیده بودم.

متاسفانه به دلیل بیش از حد مزخرف بودن ترجمه، نمی تونم اصل داستان رو در موردش نظری بدم. چون اصلا فضاسازی ای برای من انجام نشده بود و من نتونستم توی فضای داستان قرار بگیرم. همه اش داشتم رمزگشایی می کردم ترجمه رو.


نظرات 12 + ارسال نظر
سهیلا شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 12:57 http://Nanehadi.blogsky.com

سلام مجدد.چرا ارز اپ فیدیبو استفاده نمیکنید.معمولا کتاب های خوبی داره.خرید ارزی هم داره.

علیک سلام،
راستش دوست دارم کتاب کاغذی دستم بگیرم، خیلی علاقه ای به خوندن کتاب از روی گوشی و لپ تاپ ندارم. شاید چون خود به خود به خاطر کارم هشت ساعت توی روز پای لپ تاپ هستم دیگه، نمی دونم :).

حسنا یکشنبه 10 اسفند 1399 ساعت 16:34

دختر معمولی من یکی از خوشحالیام اینه که اگه برم خارج میتونم کتاب زبان اصلی بخرم بخونم، چرا اصلا کتابای انگلیسی رو ترجمه میخونی؟
ایران هم وضع نشر بدجوری خرابه. باید حتماً از ناشر مطمئن و مترجم مطمئن بخری. از یه کتاب هزارتا ناشر برمیدارن چاپ میکنن، حتی بعید میدونم فرد حقیقی ای به اسم فهیمه رحمتی وجود داشته باشه. الکی یه اسمی میزنن.

من چیزیو که به انگلیسی میخونم، زودتر از ذهنم میره. نمیدونم چرا. واسه همین ترجیحم اینه که هر چیزیو که میشه به زبون مادریم بخونم.
:)))، اصلا به این فکر نکرده بودم که ممکنه چنین فردی اصلا وجود خارجی نداشته باشه!

افق بهبود شنبه 9 اسفند 1399 ساعت 13:42 http://ofogh1395.blogsky.com

من خنگول تحلیل گر رو بگو که یه ساعت داشتم فکر میکردم
چطور یه کتاب با هر مدل تفکر مترجمی
دو تا اسم این قدر متفاوتی داشته باشه
خنده بدون لهجه و عطر سنبل عطر کاج رو میگم
فکر میکردم دوتاشون یه کتابن
ولی من عطرسنبل ... رو دوست داشتم خندیدم باهاش

:))))، نه دیگه، در اون حد نیست تفاوت مترجما!

مریم. ش چهارشنبه 6 اسفند 1399 ساعت 23:19

یعنی بمیرم واسه اسکات فیتز جرالد که اینقدر تو ترجمه کتابش جنایت شده تو ایران، گتسبی بزرگ واقعا شاهکاره، ولی با ترجمه های افتضاح... من ترجمه کریم امامی رو خوندم اونم افتضاح بود... فکر می کردم ترجمه های جدیدش بهتر باشه... من یه سری داستان از چخوف هم خوندم با ترجمه افتضاح... و نمی دونم چرا قدیمی ها اینقدر هندونه زیر بغل هم می ذاشتن... هنوز نمی فهمم چرا به خاطر اصطلاح "گور به گور" اینقدر نجف دریابندری رو تحسین می کنن در صورتی که کتاب داره وضعیت یه محتضر رو توصیف می کنه نه جنازه ای که گور به گور شده، یا تو وداع با اسلحه این جمله "من باید یه آدمی به نظر برسم دارای پول زیاد" چی میگه؟ یا تو گتسبی چرا پنجره رو میگه "دریچه"!!!

نمیدونم والا، من که حتی ماجرای کتابو درست نفهمیده بودم با اون ترجمه، نمیتونم راجع به اصل کتاب نظری بدم!
دارای پول زیاد :)))). متاسفانه مترجم داغون کم نیست! ترجمه خودش یه هنره.

کامشین چهارشنبه 6 اسفند 1399 ساعت 21:22

معمولی جان
من کتاب گتسبی بزرگ را به انگلیسی خوانده ام و از متن زیبا و ساختار ادبی اش لذت برده ام. مرحوم کریم امامی سالها پیش بهترین و شیواترین ترجمه از این کتاب را ارائه داده اند چرا که ایشان پروردگار زبان و ادبیات انگلیسی بودند. حیف این داستان که با ترجمه بد به این مفتضحی در آمده. (البته این جملاتی که شما مثال آوردید اگر مشتی از خروار باشند که باید فاتحه کتاب را خواند)
هر از چندی دلم که تنگ ماجراهای کتاب بشه برمی گردم و نیم نگاهی بهش می اندازم و کیف می کنم.

ممنونم عزیزم از توضیحات کاملت :).
متاسفانه، مترجم بدجوری گند زده بود به اصل کتاب!
ولی در مورد سایر ترجمه هاش برام جالبه که این قدر سلیقه ها فرق داره. راجع به همین ترجمه ای که شما میگین، یکی از دوستان توی همین کامنت ها نظر کاملا متفاوتی داره.
البته؛ در مورد ترجمه ای که من خوندم فکر کنم همه مون متفق القولیم که خیلی افتضاح بوده :D.
فکر کنم باید از این نویسنده یه کتاب دیگه بخونم تا بفهمم قلم نویسنده چطوره. این یکی رو که مترجم گند زده بود بهش!

سهیلا چهارشنبه 6 اسفند 1399 ساعت 18:21 http://Nanehadi.blogsky.com

فهمیدم کتاب فیروزه جزایری بد ترجمه شده.اسمش در چاپ اول "خنده بدون لهجه" هست.نه خنده لهجه ندار.

گفتم توی جواب یکی دیگه از کامنتا. من حدس خودم اینه که مترجم عمدا اسم رو اون طوری انتخاب کرده که جلب توجه کنه. ولی در کل، ترجمه ای این کتاب بد نبود. راضی بودم ازش :).

زری .. چهارشنبه 6 اسفند 1399 ساعت 17:29 http://maneveshteh.blog.ir

من اگر یه کتابی ترجمه اش بد باشه اصلا نمیتونم بخونم، میذارمش کنار. خیلی صبر و حوصله داشتی که ادامه داده ای. یادمه یه کتابی که الان اسمش یادم نیست را خیلی دوست داشتم بخونم روز اخر سال از کتابخونه دانشگاه گرفتم که تو عید بخونمش کتاب قطوری هم بود، اینقدر ترجمه اش بد بود که همونجور موند کنار تا بعد از عید برگردوندم دانشگاه! تازه برای اون بارکشی از دانشگاه به خونه و باز از خونه به دانشگاه کلی هم شاکی بودم:)
اون یکی کتاب فیروزه جزایری دوما را هم حتما بخون :) من این یکی را نخوندم.

منم اگه دسترسی به نسخه ی دیگه ایش داشتم، حتما اونو می خوندم :). ولی متاسفانه، ما این کتابا رو با کلی ذوق و شوق تو ایران خریدیم و با کلی حساب و کتاب اینکه چند گرم میشه و چقدر وزنشونه انتخاب کردیم! این شد که دیگه گفتم بخونمش که دفعه ی بعدی مجبور نباشیم دوباره همین کتابو با یه ترجمه ی دیگه ورداریم بیاریم.

نازنین چهارشنبه 6 اسفند 1399 ساعت 14:50

در مورد کتاب اول فک کنم نسخه پرفروشش با عنوان خندیدن بدون لهجه منتشر شده، اگه عنوان کتاب واقعن خندیدن لهجه ندار معنی شده به نظرم همین نشانه ضعف ترجمه باشه :)

درمورد اون کتاب دومم واقعن با صبا موافقم انگار گوگل تزنزلیتی ترجمه شده.

حالا من تازگیا در خودم همچین حسی پیدا کردم که وقتی کتابای ترجمه میخونم همش میگم یعنی اصلش چی بوده که اینقد بد ترجمه شده؟ واقعن بعضی ترجمه ها انققققد خام و صرفن تحت الفظی معنی کردن کلماتن که آدم نمیتونه هیچ ارتباطی با داستان برقرار کنه.

گاهی ام فک میکنم شاید من خودم خیلی دیگه مغزم به سیستم جمله بندی و توصیفی انگلیسی عادت کرده و وقتی یه چیزی نه کاملن فارسیه نه کاملن انگلیسی اصن نمیتونم درکش کنم.
نه فقط، در مورد کتاب، حتا سریالایی که تلویزیون میذاره و من گاهی میشینم چند دقه شو نگا میکنم با خودم میگم خدایی چقد بد دوبله شده و دیالوگا چقد بی ربطن حتا.
درحالی که همینا رو شاید قبلن میدیدم همچین حسی نداشتم.

ترجمه اش واقعا بد نبود، ولی خب مشخص بود به نظر من که ترجمه است. ولی در مورد اسمش، فکر می کنم این یکی مترجم خواسته یه جوری باشه اسم که توجه رو جلب کنه.
ولی کتاب دوم واقعا افتضاح بود. اگه من همچین ترجمه ای کرده بودم، التماس می کردم به ناشر که اسم منو روی کتاب ننویسه!

منم هم در مورد کتابا و هم در مورد دوبله ها با این دید به قضیه نگاه می کنم. قشنگ توی دوبله ها هم به چشمم میاد. حتی گاهی پسرمون یه کارتنی از کارتنای زمان ما نگاه می کنه، با خودم میگم واقعا ما چطوری اینا رو با این ترجمه ها/دوبله های داغون نگاه می کرده ایم؟!

ربولی حسن کور چهارشنبه 6 اسفند 1399 ساعت 12:56 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
کامنت خانم صبا عینا تکرار میشود!

سلام،
یه چیزایی توی ذهنمه که ما دو تا کتاب از این مترجم خریدیم پارسال. الان جرئت نمیکنم برم کتابای دیگه مونو نگاه کنم و ببینم تصورم درست بوده یا نه؛ میگم با یه حقیقت تلخ هر چی دیرتر مواجه بشم، بهتره :/!!

سمیه چهارشنبه 6 اسفند 1399 ساعت 09:07

سلام خنده لهجه دار برای فیرزوه جزیره ای ؟ عطر سنبل عطر کاجش عالی این کتاب انگار تکرار و خلاصه همون کتاب و به قشنگی عطر سنبل ... نیست ولی عطر سنبل .. واقعا عالی بود و من کلی باهاش خندیدم گیبسی بزرک رو هم فیلمشو دیدم و همش برام سوال بود این چی داره چرا انقد معروفه و خلاصه به نظرم فیلمش اصلن جالب نبود

سلام،
بله عزیزم. مال همون نویسنده اس.
اون یکی رو نتونستم گیر بیارم اون دفعه. دیگه همین کتاب از این نویسنده قسمتم شد ولی بد هم نبود. پشیمون نیستم از خوندنش :).
البته؛ فکر کنم اینم بی تاثیر نبود که من بلافاصله بعد از یه کتاب طنز خوندمش. شاید چون با اون یکی کتاب (آبنبات پسته ای رو میگم) خیلی خندیدم، این یکی اون قدری به چشمم نیومد.
گتسبی بزرگ هم من نمیدونم اصل کتابش چند صفحه اس، ولی این ترجمه هه که خیلی کوتاه بود و منم اون جور چیز خاصی توی محتوای کتاب ندیدم که بخواد این قدر معروفش کنه، ولی گفتم شاید به خاطر ترجمه اش این طور به نظرم اومده و اگه ترجمه ی بهتری رو خونده بودم، این طور نبود. نمیدونم دیگه.

صبا چهارشنبه 6 اسفند 1399 ساعت 02:40 http://gharetanhaei.blog.ir/

کتاب دومیه چه داغووون بود.

انگار گوگل ترنسلیت ترجمه ش کرده بود بیشتر تا یه آدم

مخصوصا این:

"20 مایل از شهر یک جفت تخم مرغ عظیم وجود داشت، که فقط به وسیله ی یک خلیج جدا می شدند، درست در اهلی ترین بخش آب شور."

واقعا وقتی رفتم خلاصه شو تو اینترنت خوندم، فهمیدم اصلا یه جاهاییشو اشتباهی فهمیده بودم :/!
یعنی؛ انگلیسیشو خونده بودم، بهتر بود!

وای ترجمه ناجور واقعا شکست عشقیه ... منم کتاب بارون درخت نشین رو با یه ترجنه ی افتضاح خوندمممم و حتی نتونستم تمومش کنم انقدر بد بود

واقعا اصلا ترجمه اش عجیب افتضاح بود!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد