از کتاب ها


این چند روزی که نبودم و چیزی ننوشتم، درگیر خوندن کتاب 1984 جرج اورول بودم.

قبل از اینکه بخوام راجع به این کتابه بگم، یه چیزایی رو هنوز در مورد کتاب ریشه ها باید بگم! اون زمانا دیدم خیلی زیاد میشه، همه شو ننوشتم توی یه پست، حالا اینجا میگم.

من ترجمه ی کتاب ریشه ها رو خیلی دوست داشتم و مترجم خیلی عالی حتی اصطلاحایی مثل "قاطی مرغا شدن" رو به جا و تمیز به کار برده بود.

فقط دو جا برای من عجیب بود که مترجم همچین اشتباهایی بکنه. یکیش استفاده از اصطلاح "خون آبی داشتن" بود که معادل فارسیش میشه "خونشون رنگین تر بودن" یا مثلا "تافته ی جدابافته بودن". یکی دیگه اش هم یه جمله ای بود توی این مایه ها که "من بیشتر از تو موی خاکستری دارم" که خب میدونیم که gray hair انگلیسی همون موی سفید فارسیه و معقول تر بود اگر مترجم گفته بود "من بیشتر از تو موی سفید دارم" و واقعا با توجه به ترجمه ی عالیش، برای من خیلی عجیب بود که همچین چیزایی رو مترجم اشتباه کرده باشه.

اما در کل، ترجمه اش خیلی عالی بود.

یه چیزی که من توی همین چند تا کتاب اخیر بهش توجه کردم پاورقی های کتابا بود. به نظرم خوب بودن ترجمه ی یه کتابو میشه از روی پاورقی هاش فهمید. هرچی مترجم بیشتر پاورقی زده باشه و چیزی رو توضیح داده باشه، یعنی مترجم ضعیف تره. ترجمه ی خوب، اونه که کمترین نیاز رو به استفاده از اصطلاحات یا کلمه های انگلیسی (به صورت حروف اختصاری)، داخل پرانتز چیزی رو نوشتن، توی پاورقی چیزی رو توضیح دادن، داشته باشه. ترجمه ای که مدام داره توضیح اضافه میده، یعنی نتونسته اصل کلام رو توی یه جمله ی تمیز و مرتب ارائه کنه. هی داره با جملات بیشتر و اینا حرفای جبرانی میزنه.

ترجمه ی کتاب ریشه ها واقعا این مورد رو خیلی عالی داشت به نظرم. یعنی بدون هیچ پاورقی و پرانتزی، همه چی رو روون و سلیس گفته بود.

ولی توی اون کتابای دیگه، مثل سه شنبه ها با موری و خنده ی لهجه ندار و اینا، خیلی جاها اصطلاحات به صورت انگلیسیش آورده شده بودن، مثلا فرض کنید ADFG، بعد طرف بیاد توضیح بده که ADFG میشه انجمن چی چی آمریکا. به نظرم، مترجم اگر توانا باشه، اینو یه جوری که معقول باشه، جا میکنه توی متن و به درستی یه اسمی براش میذاره توی همون اصل متن و اصلا نیازی هم نمی بینه که بخواد معادل دقیقش رو توی پاورقی بیاره.

کتاب ریشه ها، بیشتر از ششصد صفحه ی بسیار ریز بود بود ولی حتی یه بار هم از این اصطلاحا من ندیدم توش. به نظرم خیلی بعیده که بگیم حتی یه دونه اصطلاح هم توی این کتاب به کار نرفته ولی مثلا اون کتاب سه شنبه ها با موری که دویست سیصد صفحه ی درشت نوشته شده بود پر از این اصطلاحات بوده. حدسم اینه که این هنر مترجم بوده که کتابو یه جوری تحویلت بده که حتی حس هم نکنی که یه سری جاها اصطلاحاتی به کار رفته بوده توی متن اصلی و مترجم ترجمه شون کرده، چه برسه به اینکه بخواد عین همون حروف اختصاری رو توی اصل متنش بذاره و با پاورقی و پرانتز و کروشه و این چیزا توضیح بده.

--

اما برگردیم به کتاب 1984. به نظرم کتابش بد نبود، میتونم بگم متوسط بود، اما از انتظار من از این کتاب خیلی فاصله داشت. با توجه به تبلیغاتی که قبلا ازش شنیده بودم، انتظار داشتم خیلی بهتر باشه. اما خیلی یکنواخت پیش میرفت و اتفاق خیلی خاصی توش نمیفتاد. نسبت به قلعه ی حیواناتش، به نظرم خیلی ضعیف تر بود. من قلعه ی حیواناتشو خیلی خیلی بیشتر دوست داشتم.

اما بازم کتاب خوبی بود، به نظرم ارزش خوندن داشت. اگر شخصیتتون میتونه بپذیره، بخونیدش. چون فکر می کنم فضاش چیزی نیست که هر کسی بتونه تحمل کنه. منو یه جورایی یاد کتاب محاکمه مینداخت.

در کل، جامعه ای رو به تصویر می کشه که مردمش همواره تحت نظرن و تک تک کاراشون و حرفاشون ثبت و ضبط میشه.

--

قسمت هایی از کتاب:

(طرف می خواد یادداشت هاش رو -توی جامعه ای که نوشتن جرمه- بنویسه و به این ترتیب با آینده ارتباط برقرار کنه):

چطور می توانست با آینده ارتباط برقرار کند؟ این کار طبیعتا غیرممکن بود. یا آینده به زمان حال شباهت داشت که در این صورت به حرف های او توجهی نمی کردند و یا با آن تفاوت داشت و همه ی این دغدغه های او بی معنی می شد.

**

در حال کار کردن یا غذا خوردن، داخل خانه یا بیرون آن، در حمام یا تختخواب، هیچ راه فراری نبود. هیچ چیز به جز چند سانتیمتر مکعب فضای درون مغزت مال تو نبود.

**

از نظر او این طور نبود که اگر عملی بی تاثیر باشد، پس حتما بی معنی نیز خواهد بود... . مادر بچه را در آغوش خود گرفت. این کار هیچ فایده ای نداشت. چیزی را عوض نمی کرد. مشکلاتی را به وجود نمی آورد، از مرگ کودک یا خود او جلوگیری نمی کرد، اما به نظر او انجام این کار طبیعی بود. زن پناهنده نیز در قایق، کودک را در بازوان خود ناه داده بود، بازوانی که در مقابل گلوله ها، مثل برگ کاغذی بی تاثیر بود. پست ترین کار حزب این بود که مردم را متقاعد می کرد احساسات هیچ فایده ای ندارند.

**

آن ها نمی توانند این کار را بکنند. تنها کاری که نمی توانند انجام دهند، همین کار است. می توانند آدمی را وادار به گفتن همه چیز کنند اما نمی توانند وادار کنند که آن چیزها را باور کند. آن ها نمی توانند به درون آدمی رخنه کنند.

**

... آن ها نمی توانند به درون آدم رخنه کنند. اگر آدم احساس کند که انسان ماندن، حتی بی نتیجه و بی فایده باشد، ارزشمند است، در واقع آن ها را شکست داده.

**

با بازجویی و یا شکنجه می توانستند به حقایق دسترسی پیدا کنند. اما اگر هدف فرد به جای زنده ماندن، انسان ماندن باشد، همه ی این ها چه فرقی می کند؟

**

اگر همه به طور یکسان از فراغت و امنیت خیال بهره مند شوند، توده های گسترده ی مردم که به دلیل فقر عقب مانده اند، خیلی زود به سواد و آگاهی می رسند و دیر یا زود متوجه میشوند و درمی یابند که اقلیت ممتاز کار خاصی انجام نمی دهند و سپس اقدام به نابودی آن می کنند.

**

در اقلیت بودن، حتی اگر یک نفر باشی، باعث نمیشود که خود را دیوانه فرض کنی. اگر بین حقیقت و دروغ قرار گرفتی، و حتی در مقابل تمام دنیا ایستادی، دیوانه نیستی.


نظرات 12 + ارسال نظر
حسنا پنج‌شنبه 5 فروردین 1400 ساعت 18:01

کجایی معمولی جان؟ ننوشتی چند روزه :)
سال نوت هم خیلی خیلی مبارک باشه

اومدم عزیزم. نوشتم دو تا پست. هنوز یه پست هم توی چرک نویسام دارم. یکی دو تا هم توی ذهنم! فقط خیلی ذهنم درگیر کار بود، نمیشد بیام بنویسم، الان یه کمی آسوده ترم :).
عید تو هم مبارک باشه عزیزم، خیلی هم مبارک باشه. امیدوارم پر از اتفاقای خوب باشه برات سال جدید .

لیلی سه‌شنبه 3 فروردین 1400 ساعت 12:06 http://leiligermany.blogsky.com

من موقع کتاب خریدن به نظرات دوستانی که حس می کنم شبیه به من هستند اتکا می کنم. همون طور که اکثریت برای انتخاب کتاب از توصیه های دیگران بهره مند می شوند. یادداشت های شما در مورد کتاب به تصمیم گیری من کمک می کنه حتی اگر بعدا پشیمون بشم
ممنون از وقتی که می ذاری و نظرت رو برای کتابی که می خونی می نویسی. بعدا اینجا میشه سایت مرجع نظردهی کتاب

به نظرم خیلی کمک میکنه واقعا که بدونی آدمای شبیه خودت چی میخونن. حتی هر از گاهی خوندن کتابایی که آدمای کاملا متفاوت با خودمون میخونن هم به نظرم خوبه.
کمک میکنه ببینیم بقیه از چه دیدی به دنیا نگاه می کنن :).
حالا من اونقدری کتاب نمیخونم که اینجا بشه مرجع کتابخوانی ؛-) ولی همین که اینجا نظرای مختلفو راجع به یه کتاب می گیرم یا مثلا بچه ها کتابی معرفی میکنن توی کامنتا رو دوست دارم.

لیلی سه‌شنبه 3 فروردین 1400 ساعت 11:56 http://leiligermany.blogsky.com

چون از کامنت قبلیم استقبال کردی اینو هم برات کپی کردم. البته الزامی به انتشار نظر نیست و می تونید خودتون مطالعه بفرمایید
https://www.asriran.com/fa/news/776266/3-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B9%D8%B7%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%B9%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D8%AE%D8%AF%DB%8C%D8%B1

ممنونم عزیزم،
تاییدش میکنم که بقیه هم استفاده کنن :).

لیلی یکشنبه 1 فروردین 1400 ساعت 20:03 http://leiligermany.blogsky.com

گفتم شاید برای شما مفید باشد. البته فکر می کنم بیشتر رمان می پسندید برای آرامش ذهن و تمایل به کتاب های درگیری فکری و عرفانی ندارید

https://www.asriran.com/fa/news/776031/3-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B9%D8%B7%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%B9%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%DB%8C

سلام عزیزم،
عیدت مبارک :).
خیلی خیلی ممنونم بابت لینک :).
اتفاقا اون کتابی که مربوط به نیمه ی دوم زندگیه رو دوست دارم بخونم حتما :).

AE جمعه 29 اسفند 1399 ساعت 19:53

سلام :)
اجازه بدید اینجا از فرصت استفاده کنم و سال نو رو پیشاپیش بهتون تبریک بگم

ان شاءالله که سالی پر از برکت و سلامتی برای شما و خانواده محترمتون باشه و ازتون کلی خبرهای خوب بخونیم :)))

سلام،
ممنونم.
امیدوارم سال نو برای شمام پر از خیر و برکت باشه :).

سارا جمعه 29 اسفند 1399 ساعت 14:35

خانم معمولی عزیز،
من یک بار دیگه کامنت خودم رو خوندم، کامنت شما رو خوندم و به هر دو خوب فکر کردم.
من فکر می‌کنم نظر من در مورد شما و وبلاگ هرچه بوده و هست باید برای خودم نگه داشته می‌شد. و این صفحه چندین ساله شماست.
همه ما دوستانی رو توی زندگی پیدا میکنیم که به مرور و با گذر زمان رابطه مون رو باهاشون قطع یا محدود میکنیم چون تفکراتمون و نگاهمون به زندگی و ادبیات کلماتمون عوض میشه. و این بدین معنا نیست که بتونیم به دوستمون بگیم چقدر عوض شدی چرا اینجوری شدی تو اینجوری نیودی. اینجوری باش،...
وبلاگ و نویسنده وبلاگ هم همچنین. اگه من فکر میکنم نگاهم با شما دیگه یکی نیست و شما تغییراتی داشتین میتونم وبلاگهای دلخواهم رو عوض کنم و نه اینکه نظرم رو به شما با صدای بلند اعلام کنم.
به همین دلیل فکر میکنم حق چنین نظر رک و صریحی رو به شما نداشتم.
ازتون عذرخواهی میکنم. و بابت قضاوتم حلالیت میطلبم.
امیدوارم خوب و‌خوش باشین. و هر روز شاهد رشد خودتون‌باشین.

خواهش میکنم، کاری نکرده این که نیازی به عذرخواهی داشته باشه.
من اصلا ناراحت نمیشم که کسی که نظرش مخالفه اینجا رو بخونه یا نظرشو بگه. من فقط دوست ندارم کسی نظرشو به کسی تحمیل کنه. همین.
امیدوارم براتون همیشه اتفاقای خوب بیفته و سال جدید براتون سال خوبی باشه.
اگه اینجا رو بازم بخونین، من ناراحت نمیشم، خوشحالم میشم. شاید توی کتاب خوندن اختلاف نظر داشته باشیم، ولی شاید چیزای دیگه ای باشه که توشون بتونیم از همدیگه چیزی یاد بگیریم :).

نکته جمعه 29 اسفند 1399 ساعت 13:40

در مورد کامنت سارا خانوم نوشته بودم که همش پریده
ادعای عقل کل بودن‌نکردین نظراتتو نوبه اشتراک میزارین ممکنه نظرات مث هم نباشه یا سلیقه کتاب خوندن من با شما کمی فرق داره من اوایل شیوع کرونا سه شنبه ها با موری رو خوندم نمیدونم حال معنوی اون‌موقع بود یا ...ازش خوشم اومد ...اتفاقا نقد و بررسی کتاب باعث میشه از جهات مختلف به یه کتاب نگاه کنیم
علاقه و حوصله تون در مورد ثبت نظراتتون برام جالبه منظورم در مورد کتاب خوندناتونه در مورد زندگی در المان هم خوبه که مینویسی اطلاعاتمون میره بالا .مرسی که با توضیح کامل هم شرح میدی

کتاب به نظر من واقعا سلیقه ایه، برای من خیلی پیش اومده که کتاب معروفی رو نپسندم.
گاهی وقتا حتی می بینم یه نفر یه جمله ای رو از یه کتابی نقل کرده که من باورم نمیشه اون جمله توی اون کتاب بوده باشه. اصلا انگاری هر کسی کتابو از یه بعد جدید میخونه، از یه بعدی که مخصوص خودشه :).

نکته جمعه 29 اسفند 1399 ساعت 08:47

سلام بقیه کامنت من نیومده ؟

علیک سلام،
نه عزیزم، همین بود فقط :).

معصومه جمعه 29 اسفند 1399 ساعت 08:24

کامنت سارا رو خوندم و واقعا متعجب شدم.
خب اصلا وبلاگ برای اینه که بیایم و با طرز فکر و مدل زندگی نویسنده هاش آشنا بشیم . حالا میتونیم با اون فرد موافق باشیم یا نه . ولی اینکه بخوایم کسی در مورد چیزی نظر نده چون متخصصش نیست خیلی عجیبه. چون اینجا سایت تخصصی نقد هیچ چیز نیست و کاملا مشخصه که ما نظر شخصی یه نفر را می‌خونیم.
حالا میشه بیایم بگیم این‌نظرت اصلا درست نیست . مثلا بگیم این کتابی که دوست نداشتی برای من خیلی دوست داشتنی بود و من فلان چیز رو از این کتاب یاد گرفتم.
ولی اینکه بگیم چون اسم وبلاگت دختر معمولی هست ، اصلا چرا در موردش نظر میدی خیلی عجیبه.

چی بگم؟ هر کی یه نظری داره دیگه.
فقط مشکل اینه که اگه بر اساس حرف ایشون من بخوام عمل کنم، کلا نباید حرف بزنم، چون تو رشته ی خودمم انقدر آدم خفن هست که من اصلا چرا باید حرفی بزنم؟ آدمایی هستن که فقط یه مقاله شون چندین هزار تا ارجاع خورده.در این صورت، من تو کل زندگیم فقط باید بشینم و تماشا کنم :D.
اما به نظر من -این یه نظر کاملا شخصیه ها، من متخصص نیستم- اون آدمایی که به صورت تخصصی نقد و بررسی میکنن کتابا رو، به این دلیل الان میتونن این کار رو بکنن که یه زمانی این کار رو به صورت آماتور و با نظر دادن های شخصی کرده ان. یعنی انقدر نشسته ان تحلیل کرده ان - چه غلط و چه درست- و فیدبک گرفته ان که تجربه کسب کرده ان. همونا هم نه متخصص به دنیا اومده ان و نه اگر تو کل عمرشون سکوت کرده بودن، میتونستن مثلا توی پنجاه سالگی یهو به عنوان یه منتقد قوی کار کنن. اونا دقیقا چون حرف زده ان، الان حرفاشون ارزشمند شده.

نکته جمعه 29 اسفند 1399 ساعت 00:05

سلام سال نو مبارک

سلام عزیزم،
عید شمام مبارک باشه :)

نفس پنج‌شنبه 28 اسفند 1399 ساعت 23:33

اشتباهی لایک شد

:D.

سارا چهارشنبه 27 اسفند 1399 ساعت 13:22

من وبلاگ شما رو سالهاست میخونم
از اون زمان که دانشجو بودین
و واقعا هم یه زمانی خیلی دوستتون داشتم و به نظرم شخصیت در حال رشد و محترمی می اومدین.
تا اینکه کم کم دیدم رو عوض کردین با نوشته هاتون. تو اینهمه سالها خیلی تغییر کردین. در چندسال گذشته هربار این رو توی پستهاتون دیدم.
پست های کتابتون برام شوکه گننده بود. هم این و هم اون که در مورد سه شنبه ها با موری نوشته بودین.
مناسفانه این رو فراموش میکنن ادما، اینکه در یه زمینه ای مثلا تحصیل در یک رشته خاص موفق شدن به این معنا نیست که همه چیز دان هستن و راجع به همه چیز میتونن نظر بدن و بیانیه صادر کنن!
شما بدون سواد اکادمیک ادبیات، و حتی بدون اینکه خواننده حرفه ای ادبیات باشین، بدون اینکه مترجم ادبی باشین به خودتون حق میدین راجع به اثار فاخر ادبی نظریه صادر کنین!! اونم با لحن و موضع حق به جانب و همیشه درست!
این‌اون چیزیه که توی تمام سالها در شما تغییر کرده! این حجم اعتماد به نفس بیجا و توهم خودبرتربینی و دانای کل بودن!
در پستهاتون مشهود و واضح است! در مورد هرچیزی از نگاه من برتر حرف میزنبن!!
دوست عزیز فراموش نکنین!
ادعای صاحب وبلاگ یه زمانی این بود که دختری معمولی هست ادعایی که ازش بسیار بسبار فاصله داره الان!!! چون توهم خودبرتر بینی اون رو دیگه معمولی نگه نمیداره

ممنونم که این همه سال اینجا رو خونده این.
من هر چی در مورد کتاب ها نوشتم نظر شخص من بوده. یادم نمیاد بیانیه ای صادر کرده باشم. فکر هم نمیکنم اینکه تخصصی توی ادبیات نداشته باشم، معنیش این باشه که حق ندارم بگم من از این کتاب خوشم نیومده.
سعی کردم هر بار هم توی هر پست مکررا بگم "به نظر من"، که امر برتون مشتبه نشه که چیزایی که دارم میگم، وحی منزله یا من به عنوان یه متخصص نظر میدم.
فکر میکنم همون طور که آدم حق داره بگه من فسنجون دوست ندارم، همون جورم حق داره بگه من فلان کتابو دوست ندارم. همین قدر ساره. ربطی هم به دانای کل بودن نداره و ربطی به فاخر بودن یا نبودن کتاب هم حتی نداره، یه چیز کاملا سلیقه ایه.
حتی رفتم پستمو دوباره خوندم و بازم نفهمیدم مثلا چه جمله ایم مشکل داشت. چرا نباید اجازه داشته باشم بگم من از فلان کتاب یا ترجمه ی فلان کتاب خوشم نیومده؟

دیگه واقعا نمیدونم چطوری آدم باید تو وبلاگش چیزی بنویسه.
راجع به آدمای دور و برت می نویسی، میگن کی گفته آلمانی ها این جورین؟ الکی ننویس.
راجع به اعتقادات مذهبیت می نویسی، میگن کی گفته این جوریه؟ الکی ننویس.
راجع به کتاب می نویسی، میگن کی گفته تو نظر بدی؟ ننویس.
واقعا آدم ناراحت میشه می بینه، آدما حتی توی صفحه ای که خودشون با اختیار خودشون باز کرده ان که بخونن، این قدر تحمل ندارن که طرف چیزی که خودش می خواد رو نوشته باشه. انگار تنها چیزی که برتابیده میشه اینه که بنویسی بیدار شدم، غذا خوردم، خوابیدم، بیدار شدم، غذا خوردم، خوابیدم... .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد