پایان مهمونی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دوچرخه/روزمره

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خوب یا بدشو نمی دونم، فقط میدونم دارم یاد می گیرم!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مهمونی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

از کتاب ها


کتاب کجا ممکن است پیدایش کنم رو تموم کردم. بد نبود کتابش، ولی من زیاد محتواشو دوست نداشتم. کلا چهار پنج تا داستان بود، یکی دوتاش راجع به مردن بود. ولی سبک نوشتنش و اینا بد نبود. کتابی نیست که بخوام توصیه اش کنم، اما از خوندنش هم پشیمون نیستم.


قسمت هایی از کتاب:

- حداقل یک چیز تلویزیون خوب است؛ اینکه می توانی هر وقت دوست داری آن را خاموش کنی و هیچ کس اعتراضی نکند.

(خداییش با اینش خیلی موافقم، گاهی یه نفر حرف می زنه، دلت می خواد خاموشش کنی، نمیشه، همون تلویزیون خوبه که بتونی خاموشش کنی .)

--

لباس مهم نیست، مهم چیزی است که داخل آن است.

--

یک شاعر در بیست و یک سالگی می میرد، یک انقلابی یا یک ستاره ی راک در بیست و چهار سالگی. اما بعد از گذشتن از آن سن، فکر می کنی همه چیز رو به راه است، فکر می کنی توانسته ای از "منحنی مرگ انسان" بگذری و از تونل بیرون بیایی.

--

احساس می کنم اگر لباس مراسم تدفین بخرم یعنی بسیار خب، اشکال ندارد کسی بمیرد.