روزمرگی


از چند روز پیش به پسرمون یاد داده ام که بیاد کارایی که میخواد توی یه روز انجام بده رو بنویسه. تا الان چهار پنج روز نوشته. روز اول که برنامه اش انقدر خوب بود که به همه شون رسیدیم و فقط هم به همونا رسیدیم .

امیدوارم همین روندو ادامه بده و به همه ی کاراش برسیم بازم.

فکر می کنم این جوری بهتر باشه اگه واقعا ادامه بده. هم فارسیش بهتر میشه، هم خودش چیزیو یادش نمیره، هم مدیریت زمانشو یاد می گیره، هم توقعش از ما متعادل میشه.

آخه بعضی روزا هی میگه فلان کارو نکردیم، فلان کارو نکردیم؛ در حالی که خب واقعا وقت نمیشد. اونم درک نمی کرد که توقعش زیاده و انجام همه ی این کارا توی یه روز امکان پذیر نیست.

--

اون روز زنگ زدم به یکی از مدرسه های شهرمون که یه فکری برای پسرمون بکنیم و مدرسه ها رو کم کم ببینیم که ببینیم بالاخره کجا قراره بذاریمش.

زنگ زدم، خانمه گفت تو همین هفته ها نامه اش میاد براتون و ما هم فلان تاریخ روز معرفی مدرسه مونه.

طبق معمول، با سیستم آلمانی باز ما کلی دیر به فکر افتاده بودیم و آلمانی ها از ما جلوتر بودن . من فکر نمی کردم دیر شده باشه. آخه از آگوست سال بعد پسرمون قراره بره مدرسه. منم گفتم خب یه سال هنوز وقت هست دیگه.

حالا نامه اش برامون اومده که ما توی کدوم مدرسه ها حق داریم پسرمونو ثبت نام کنیم و اتفاقا ثبت نامش هم باید حداکثر تو سپتامبر یا اوایل اکتبر انجام بشه .

هر چی مدرسه توی شهرمون بوده رو نوشته که اجازه داریم ثبت نام کنیم.

هر مدرسه ای دو تا روز داره که مهمه برای کسب اطلاعات از مدرسه شون: یکیش روزیه که بازدید عمومی دارن از مدرسه شون و میشه رفت اتاق های مدرسه و شرایطش رو دید؛ یکی دیگه اش روزیه که یه جا باید بری بشینی و یکی دو ساعت صحبت می کنن و اطلاعات میدن در مورد مدرسه شون.

حالا ما چهار تا مدرسه برامون اصلی تره که حتما بریم ببینیم و راجع بهشون بیشتر بدونیم تا بتونیم بهتر انتخاب کنیم.

--

ولی خب مشکلاتی هم داریم. مثلا برای اتوبوس مدرسه، در صورتی می تونی از این آپشن استفاده کنی که بچه ات رو به نزدیک ترین مدرسه نسبت به خونه تون بفرستی. حالا ما هنوز که تصمیم قطعی نگرفته ایم ولی اون مدرسه ای که الان اولویت اولمونه، فعلا نزدیک ترین مدرسه به خونه مونه. ولی بعدا که - ان شاءالله- بریم خونه ی جدیدمون، اون مدرسه دیگه نزدیک ترین مدرسه نیست برامون.

اون مدرسه ای هم که اونجا نزدیک ترینه، هنوز نمی دونیم چطور مدرسه ایه (تو گوگل دو تا ریویو داره همه اش و پنج تا ستاره گرفته). ولی از نظر نزدیکیش به خونه ی بعدی، اون یکی خیلی نزدیک تره. فکر کنم پیاده پنج شیش دقیقه راهه و راحت میشه بچه رو سر راه برد حتی اگه به هر دلیلی نخواد با اتوبوس بره. ولی واسه این یکی اگه با اتوبوس نره، باید خودمون حتما ببریمش. چون ایستگاه اتوبوس معمولی هم نزدیکمون نیست و اصلا تنها هم نمیشه بچه ی این سنی رو با اتوبوس فرستاد.

--

یه چیزی که برای من واقعا کمبودش حس میشه تو آلمان، ریویو برای جاهایی مثل مدرسه یا مهد کودکه. من واقعا نمی فهمم چرا اینننن همه سال، ایننن همه مدرسه بوده ان، ولی فقط دو تا یا یه دونه ریویو دارن. یعنی واقعا پدر و مادرای این بچه ها یا اصلا خود این بچه ها هیچ وقت نظری راجع به مدرسه شون نداشته ان؟!!

هرچی هم می گردم، هیچ سایتی نیست که واقعا آدما توش ریویو نوشته باشن. یعنی؛ غیر از گوگل هم من خیلی جاها رو گشته ام، ولی چیزی پیدا نکرده ام.

--

برای یه کلاس فوتبالی یه بار زنگ زدم، گفت همین جوری یه روز جمعه یا چهارشنبه بیاین ساعت فلان. ما هم جمعه بچه رو لباس ورزشی پوشوندیم و با کلی ذوق و شوقی که داشت بردیمش اونجا. بعد، خانمه گفت هفته ی دیگه ساعت 4 بیارینش!

امروز دوباره پسرمونو بردم (جلسه ی اول معمولا رایگانه و فقط برای اینه که بچه ببینه دوست داره یا نه). دوست داشت و خوشش اومد.

ولی بعدش به خانمه گفتم چطوری باید ثبت نامش کنم؟ گفت دو سه بار دیگه بیارینش؛ اگر دوست داشت، بعد ثبت نامش کنین.

چون این بچه ها هنوز خیلی کوچیکن؛ ممکنه روز اول بیان و خیلی خوششون بیاد ولی از جلسه ی بعد براشون اون قدری جذابیت نداشته باشه. یا برعکس، ممکنه جلسه ی اول اصلا خوششون نیاد، ولی بعد از دو سه جلسه علاقه مند بشن.

--

مامان و باباها هم که نشسته بودن دور زمین فوتبال جالب بودن واقعا. انگار که مثلا چه مسابقه ی مهمی الان در جریانه که این قدر با دقت نگاه می کنن .

--

صورت حساب پرداخت حق الزحمه ی بنگاهیه هم اومد. امیدوارم دیگه کاراش رو به اتمام باشه زمین واقعا و بتونیم مراحل بعدیشو شروع کنیم .

نظرات 6 + ارسال نظر
دختری بنام اُمید! سه‌شنبه 15 شهریور 1401 ساعت 22:27

زمان ما چند هفته از شروع سال تحصیلی گذشته بود میدیدی یه بچه تازه میومد مدرسه! آلمانیا شور برنامه ریزی رو درآوردن
ان شالله بسلامتی ساخت خونه رو زودتر شروع کنید :) من هیجان دارم برای ساختش :))

آره، واسه مام همین جوری بود :).
مرسی، ان شاالله با دعای خیر شما دوستان :.

نکته یکشنبه 13 شهریور 1401 ساعت 00:05

خیلی ایده نوشتن کارهاش جالبه افرین مادر خلاقی هستین که از حالا اینو یادش دادین
طرح سنجش کلاس اولی ها خیلی قدیمیه من سال هشتاد پزشک این طرح بودم فقط تست هوش نیست شنوایی سنجی بینایی سنجی معاینات پزشکی هم بود .یادمه چند مورد بیماری قلبی داشتیم که به متخصص ارجاع دادیم .امادگی جسمانی هم بود که یه مربی ورزش از بچه ها تست میگرفت
دوستم تو سن دیه گو کالیفرنیا زندگی میکنه کلاساشون سی و شش نفره س چقدر معلمای ما غرغر میکردن کلاساتون شلوغه:امریکا ۱۵ نفره س

امیدوارم ادامه بده این عادتو .
برای زمان ما، من یه چیزایی از معاینه ی پزشکیش یادمه ولی تست هوش و اینا یادم نیست.
آره؛ اینجا هم کلاسا اون قدری خلوت تر نیست. همون حدود سی تان.

مامان فرشته ها شنبه 12 شهریور 1401 ساعت 19:30

اینجا هم سنجش داریم دختر بزرگم نزدیک ۲۰سالشه از همون موقع بود و احتمالا چند سال قبلترش
نظمشون رو دوست دارم هر چند دست وپاگیره
شما مثل من برای هرکاری یه عالمه سرچ میکنید ویه عالمه اطلاعات کسب میکنید

آره، الان که دیگه فکر کنم همه جا دارن. شایدم زمان ما هم بوده؛ فقط من یادم نمیاد. نمی دونم.
یه وقتایی واقعا خیلی دست و پا گیره .
آره، من زندگیم بدون سرچ نمی چرخه اصلا .

ربولی حسن کور شنبه 12 شهریور 1401 ساعت 11:41 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
ای بابا یه مدرسه میخواد بره دیگه آخه از یک سال قبل؟!
مگه اونجا هم سی و چند نفرو نمیریزن توی یه کلاس و معلم هم با ترکه بره سراغشون؟!

علیک سلام،
چه میدونم والا. اصرار دارن کاراشونو زودتر انجام بدن :/!هنوز که نرفتیم ببینیم خودشون دقیقا چی میگن ولی قبلا که سرچ کردم،همون سی نفر اینا بودن تو کلاساشون. ولی ترکه دیگه ندارن :D.

AE شنبه 12 شهریور 1401 ساعت 10:29

اگر درست یادم باشه برای کلاس اول ما هم به نسبت زود باید اقدام می‌کردیم.
حالا البته نه یکسال قبل ولی فک کنم دیگه قبل یا بعد عید باید ثبت‌نام می‌کردیم ، آخه من یادمه یه حالت مصاحبه هوش و اینا داشت ابتدایی‌مون، نصف سوالا راجع به هفت‌سین و عید و سال نو بود

تو شهر ما که فکر کنم این جوری نبود. ما حتی امتحان هوشم نداشتیم!
ولی یادمه که پسرعمه ام که دو سال از من کوچیک تر بود (تو یه شهر دیگه) و متولد آبان اینا بود، ازش یه امتحان هوش گرفته بودن که ببینن اجازه داره یه سال زودتر بره مدرسه یا نه.
بهش گفته بودن آب چه رنگه؟ گفته بود سفیده. بعدم معلمه یه کاغذ داده بود بهش، گفته بود پسرم اینو تا کن. اونم مچاله کرده بود. دیگه بهش گفته بودن پسرم شما برو، سال بعد بیا .

زری.. شنبه 12 شهریور 1401 ساعت 00:22

روزبروز قسمت مربوط به پسرتون جذاب‌تر میشه:)) (برنامه ریزی روزانه)
خدایی چقدر سخته این برنامه ریزی برای مدرسه از یکسال قبل!
به سلامتی دیگه انشاالله زودتر وارد مرحله ساخت خونه میشوید

. حالا امیدوارم کم کم عادت کنه و واقعا بنویسه و موندگار بشه این عادت.
آره، هنوز میای دردسرای پیدا کردن مهد کودکو فراموش کنی، میفتی تو دردسر پیدا کردن مدرسه :/!
مرسی عزیزم. ان شاءالله .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد