فوتبال و تولد و غیره


جمعه برای دومین بار پسرمون رفت کلاس فوتبال. دوست داشت کلاسو. فقط چون هیچ وقت تا حالا فوتبال بازی نکرده بود، کلا قوانینو بلد نبود. فقط می دوید که توپو بگیره. توپو از هم تیمیش هم می گرفت . نمیدونست باید فقط به دروازه ی یه ور گل بزنه! بعد توپ می رفت تو اوت، میرفت همین جوری ادامه میداد با اون توپ به بازی کردن! کلا با سیستم خودش بازی می کرد .

از اونجا هم با همون لباسای فوتبالش رفتیم خرید.

--

پسرمون به تولد نوا (Noah) (که همون نوح هست) دعوت شده برای شش اکتبر. این اولین باریه که به تولد یه آلمانی دعوت میشه. نوح هم یه بچه ی جدیده توی مهدشون. تازه از سپتامبر اومده.

حالا کاملا بر حس اتفاق، دیروز که رفته بودیم خرید، یهو پسرمون گفت ئه، اون نوحه. صداش زد. بعد دیگه با مامانشم یه احوال پرسی کوتاه کردیم. نه اون اجتماعی بود، نه ما. نمی دونستیم چی بگیم . خدا رو شکر پسرش که دید پسر ما لباس ورزشی تنشه. گفت ئه، تو هم فوتبال بوده ای؟! مامانش پرسید کجا میرین شما فوتبال؟ گفتم فلان جا. بعد فهمیدیم اونا یه جای نزدیک تر میرن.

من قبلا اونجا رو زنگ زده بودم فکر کنم ولی گفته بود نداریم یا شرایطش مناسب ما نبود. نمی دونم. به هر حال، ما دیگه فعلا اینجا رو انتخاب کرده ایم.

--

مامانم داشت از سری قصه هاش با موسسات خیریه می گفت. می گفت من نذر داشتم یه ده روز روضه بخونم تو نمی دونم کدوم ماه. با خودم گفتم به جای اینکه روضه بگیرم تو خونه ام، پولشو بدم به یه خیریه ای. زنگ زدم به یکی از خیریه هایی که میشناختم. گفتم من نذر ده روز روضه داشته ام، به جاش می خوام پولشو بدم، شما یکیو دعوت کنین، بیاد برای بچه ها همین نحوه ی نماز خوندن و اینا رو بگه و اگر سوالی دارن در مورد احکام جواب بده و اینا. که هم من نذرمو ادا کرده باشم، هم دیگه روضه توی خونه ام نگیرم.

آقاهه هم گفت آره حاج خانم، خیلی خوبه. شما پولو بفرست، چشم چشم. دستت هم درد نکنه. خیلی هم عالی. خدا خیرت بده.

مامانمم پولو فرستاده.

میگه فردا پس فرداش دیدم برام عکس بچه ها رو فرستاده که قایق سوارشون کرده تو شمال.

بعدم پیام داده که حاج خانم خدا خیرت بده. اون موقع که زنگ زدی، من این بچه ها رو آورده بودم شمال با یه تومن همه اش. پولم کم بود. اصلا نمی دونستم چیکار کنم. شما اون دو تومنو دادی، من اینا رو بردم گردوندم، قایق سوار کردم، غذای خوب بهشون دادم. الانم شمالیم هنوز. خدا خیرت بده واقعا. خیلی به موقع بود کمکت .

به مامانم میگم خب خوب شد دیگه. ببین، الان اون آقاهه این کارو کرد، تو هم دیدی نذرت ادا نشده، حتما بعدش رفتی روضه تو گرفتی دیگه. مگه نگرفتی؟ خب این جور الان هم اون بچه ها به یه نوایی رسیدن، هم تو روضه تو گرفتی. بهتر شد که .

--

این خاطره ی مامانمو گفتم، یاد یه خاطره ی - البته بی ربط- دیگه افتادم از خواهر بزرگتر.

می گفت یکی از همکارام می گفت توی فلان بیمارستان کار می کردم. یکی اومد و خیلی اصرار داشت که حتما عملش زودتر انجام بشه چون می خواست برگرده آمریکا و ساکن اینجا نبود. گرین کارت هم داشت. موقع حساب کردن هزینه ها و بیمه و اینا، دیدیم تحت پوشش کمیته ی امداده :/!

--

هفته ی بعدو مرخصی گرفته ام چون مرخصی زیاد دارم و باید حداقل 13 روز از مرخصی هامو حتما توی امسال بگیرم، وگرنه می پره.

--

قبلا خونده بودم که به کسایی که بچه دارن و خونه می سازن، یه کمک مالی ای میشه. گفتم بیایم این هفته فرماشو پر کنیم.

تازه اونجا فهمیدیم فقط در صورتی میدن که حقوق خانواده زیر 90 هزار یورو در سال باشه! هیچی دیگه. دیدیم به ما نمیدن، لب و لوچه مون آویزون شد.

دیگه خدا خودش باید راسا من حیث لااحتسب و لایحتسب و لا هیشکی یحتسب به ما کمک کنه .


نظرات 4 + ارسال نظر
دختری بنام اُمید! سه‌شنبه 29 شهریور 1401 ساعت 18:31

خوش به حال بچه ها شده
اصلا فکر نمیکردم یه خیره بچه ها رو ببره شمال!

آره، واقعا.
منم خیلی خوشحال شدم براشون :).

زینب سه‌شنبه 29 شهریور 1401 ساعت 16:37

از نظر خواهر باسوادتون فردی که تحت پوشش کمیته باشه حق رفتن به آمریکا نداره ؟
اون خاطره AE چقدر ترسناک بود چطور به همچین موجودای وحشتناکی لقب آدمیزاد میدن . حاضره مردم کشته بشن تا جیب خودش پر پول بشه خدایا چقدر زیست شناسا در مورد گونه دوپایی که ۴۶ کروموزم داره دروغ گفتن که انسانه ! انسان واقعی شاید همون منگول ۴۷ کروموزومیه اون وقت هر موجود درنده خویی رو وارد محیط اون طفلکیا کردن .

اونی که دلش می خواد تحت پوشش کمیته بمونه، معنیش اینه که پول نداره. خب ایشون یه سفر کمتر به آمریکا بره، هزینه شو خرج درمانش کنه.
برام جالبه که کار اون ترکه به نظرتون خیلی وحشتناک و دور از انسانیته ولی اون کمیته ایه خیلی هم خوب و اکیه.

ربولی حسن کور یکشنبه 27 شهریور 1401 ساعت 20:40 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
به امید بازی پسرتون توی بایرن مونیخ
اینجا که هرکی درآمدش بیشتر باشه راحت تر وام میگیره!

سلام،
مرسی .
اینجا هم همین طوره. برای وام، هر چی بیشتر درآمد داشته باشی بهتره. ولی این یه کمک بلاعوض بود از طرف دولت که خب توی این شرایط باید قشنگ نشون بدی که بدبخت بیچاره ای .
به قول همسر، آخه کی با حقوق 90 هزار تا جرئت داره خونه بسازه؟!
فکر کنم فقط در صورتی که طرف یه زمینی چیزی بهش ارث رسیده باشه و توی یه شهر یا روستای خیلی کوچیک باشه، طرف حاضر باشه تو همچین شرایطی خونه بسازه. وگرنه واقعا 90 تا برای خرج یه خانواده ی سه نفره به علاوه ی خونه ساختن اصلا کافی نیست.

AE یکشنبه 27 شهریور 1401 ساعت 18:01

این خاطره بی ربطی که نوشتید منو یاد یه خاطره بی‌ربط دیگه انداخت که یه بار یکی از همکارای ترک-آلمانی بهم می‌گفت ،من تو انتخابات ترکیه همیشه به حزب اردوغان رای می‌دم؛ اینجوری همیشه ترکیه با یکی سر جنگ داره ارزش لیر پایین تر هم میاد، وقتی ما می‌ریم ترکیه پولمون بیشتر ارزش داره :/

+ نمی‌دونم چرا ولی من خوشحال شدم برای بچه‌ها حالا ان‌شاءالله که تو قایقی رستورانی، قبل خوابی به بچه‌ها نمازخوندن هم یاد دادن که نذر مادر شما هم انجام شده باشه:) خب قطعا بهتر بود قبل خرج کردن پول از صاحب پول اجازه گرفته بودن با این حال شفافیت آقای صاحب مرکز تو فرستادن عکس رو خیلی دوست داشتم

من نمی دونم بقیه چطوری فکر می کنن. ولی برای من خیلی وحشتناک بود این طرز فکر. آدم نباید انقدر خودخواه باشه دیگه.
منم برای بچه ها واقعا خوشحال شدم و بارها هم قبلا به مامانم گفته ام که به جای اینکه همیشه هزینه ی چادر بچه ها رو قبول کنی و پول دفتر و کتابشونو، یه بارم بیا پول بده برن استخری، جنگی، جشنی، چیزی.
ولی خب یه بار دیگه بهم ثابت شد که مدیریت توی ایران، دقیقا همون مدیریت هیئتیه. اول طرف با پولا هر کاری که دلش می خواد می کنه، با علم به اینکه طرف پولو بابت چیز دیگه ای داده، بعد با ان شاءالله ماشاءالله امیدواره که بتونه طرفو راضی کنه :/!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد