از کتاب ها


کتاب رستاخیز رو تموم کردم. اصل مفهوم و موضوعشو دوست داشتم ولی صفحه های آخرش دیگه خیلی یه جوری تموم میشد به نظرم. خیلی حالت نصیحت وار داشت تو آخرش و سعی می کرد به صورت مستقیم بگه پس نتیجه میگیریم که این جوری، مخصوصا که آیه های انجیل رو آورده بود! به نظرم، بهتر بود این قدر مستقیم نمی گفت و میذاشت مردم خودشون تصمیم بگیرن که از کتاب چه برداشتی می خوان بکنن.

ولی اصل داستانش قشنگ بود. بیانشم خیلی خوب بود. ترجمه اش هم خیلی خوب بود (فامیلی مترجمش مجلسی بود فکر کنم).

--

زیاد از جمله ها و ایناش ندارم که بنویسم. فقط اینو ازش یادداشت کردم:

معمولا ویژگی های هر انسان به دو چیز بستگی دارد؛ یکی آنچه در خود دارد و دیگر آنچه از دیگران می گیرد و چیزی که افراد را از یکدیگر متمایز می کند نسبت میان این دو عامل است. بعضی، و باید گفت بیشتر مردم، زحمت تفکر و تامل و استقلال اندیشه را به خود نمی دهند و مثل چرخی هستند که در همان جهت مرسوم و معمول دور می زنند. این گروه در رفتار و گفتارشان از دیگران سرمشق می گیرند و به همان راهی می روند که عادت کرده اند و آداب و سنت ها به آن ها یاد داده است؛ ولی هستند کسانی که چنین نیستند و با موتور اراده و فکر خود حرکت می کنند و پیرو افکار و عقایدی هستند که به یاری اندیشه و تجربه به آن رسینده اند؛ و عقاید و افکار دیگران را وقتی می پذیرند که محک بزنند و خوب و بد آن را بسنجند.

--

کتاب بعدی ای که خوندم، قاشق چایخوری بود که مال هوشنگ مرادی کرمانی بود.

کلا تنوع کتابایی که می خونم بالاست. یهویی از یه فاز به یه فاز خیلی متفاوت تغییر می کنم .

اینم کتابش بد نبود ولی چیزی نبود که توصیه اش کنم. چندین تا داستان کوتاه بود. چیزی هم ازش یادداشت نکرده ام که بخوام بنویسمش.

--

کتاب بعدی ای که قراره بخونم، دختری که رهایش کردی هست. هنوز صفحه ی اولم. نمی دونم این یکی چطور کتابیه. فقط می دونم که خطش خیلی ریزه و سخت میشه برام خوندنش!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد