تولد نوح


شنبه پسرمون بالاخره رفت تولد نوح. از روزی که دعوت شده بود، هی می پرسید چند بار دیگه باید بخوابم تا تولد نوح بشه.

ساعت 10 اونجا بودیم. تولد توی یه مکان بازی سربسته بود. یه چند تا بچه ی دیگه هم اومدن و کلا شدن پنج تا با نوح. رفتن تو و ما برگشتیم خونه.

10 تا 2 میز رو رزرو کرده بودن. مامان نوح گفت 2.5 بیاین دنبال بچه ها. ما تا 2 میز رو رزرو داریم، بعدش تا بیایم بیرون و بچه ها لباس بپوشن و آماده بشن و جمعشون کنیم، میشه 2.5.

ما هم 2.26 اینا اونجا بودیم و بچه مون دومین بچه ای بود که می رفت. بقیه هنوز بودن.

یه عالمه هم پسرمون کادو گرفته؛ چیزای کوچیک کوچیک. ولی با یکیش خیلی مشغوله. خیلی چیز خوبیه. اسمشو نمی دونستم. سرچ کردم. فکر کنم روبیک ماری بهش میگن. اگرم اون نباشه، یه چیزی شبیه همونه.

--

برای کادوی نوح، از مامانش پرسیدم چی دوست داره؟ گفت ماشین. توی دفترچه خاطراتی که پسرمون بهش داده بود که براش بنویسه، نوح نوشته بود که لگو دوست داره.

ما هم رفتیم یه لگوی ماشینی براش خریدیم، از نوع لگو تکنیک. لگو مدل های خیلی مختلفی داره. لگو آرشیتکچر داره، لگو تکنیک داره، لگو سیتی داره و خیلی چیزای دیگه. لگو تکنیک اوناییه که درست کردنش از همه سخت تره ولی وقتی درستش می کنی، واقعا کار می کنه. مثلا ماشینش کششیه، می کشی عقب، راه میره. یعنی داری یه ماشین واقعی رو می سازی. این جوری نیست که فقط با دستت جا به جاش کنی. اوناییش که پیشرفته تره، مثلا قطاریه که باتری می خوره و حرکت می کنه روی ریل.

خلاصه، ما هم یه ماشین لگو تکنیک خریدیم که هم به عنوان ماشین بتونه ازش استفاده کنه و براش جذاب باشه، هم لگو باشه.

بعدا، پسرمون گفت نوح گفته کادوی تو رو از بقیه بیشتر دوست داشتم.

یه کارت تبریک هم خریدیم. به پسرمون گفتیم یه ورشو نقاشی بکش. یه ورشو بنویس تولدت مبارک.

به عنوان نقاشی، یکی از شکلک های پوکه مون رو کشید. گفت نوح پوکه مون خیلی دوست داره.

بعدا که اومد، گفت کیک تولدش پوکه مون بوده.

خوشحال شدم که انقدر راجع به دوستاش می دونه. امیدوارم بیست سال دیگه هم راجع به طرف مقابلش همین قدر بدونه .


نظرات 20 + ارسال نظر
نفس جمعه 29 مهر 1401 ساعت 23:25


خواهش میکنم
گل پسر مهربون و قوی روببوس

.

ریحانه جمعه 29 مهر 1401 ساعت 12:55 http://transportation-postdoc.blogfa.com/

سلام عزیزم. من یه سوال برنامه نویسی داشتم که حدس زدم شما بتونی راهنماییم کنی. کار من دیتاماینینگ هست و عمدتا با پایتون و فایلهای csv کار میکنم.
کار جدیدی که باید شروع کنیم فرمت خروجی sql‌ را بهمون دادن و نکته مهم اینه که این کار توی ایران هست و داده ها تماما فونت فارسی و عملا من باید تکست ماینینگ کنم.

به نظرت اگر من فایل خروجی sql را به فرمت csv تبدیل کنم (هنوز نمیدونم چطوری باید این کار را بکنم) و بعد تو پایتون کار کنم برام مشکلات زیادی ایجاد میشه؟ دستم تو پایتون و کدنویسی پایتون تند هست. mysql عملا صفر هستم (یادم رفته کلا) و جدا از اون خیلی نگران تکست-ماینینگ به زبان فارسی هستم. شکل بزرگ دیگم هم نصب خود mysql هست که کانفلیکت داشت با بعضی پکیج های پایتونم و ...

ترجیحم پایتون و فرمت csv‌ هست. اگر به نظرت این کار گند نمیزنه به داده ها، بیام تو محیط پایتون.

ممنون میشم راهنماییم کنی. میدونم اطلاعات کافی شاید نداده باشم. ولی خواستم زیاده گویی هم نکرده باشم.

باز هم ممنونم.

سلام عزیزم،
ببین، راستش جوابتو با آره و نه نمی تونم بدم، یعنی در اون حد بلد نیستم.
ولی فایل csv، دقیقا یه فایل تکسته که با کاما جدا شده ان قسمتاش. قاعدتا نباید مشکل خاصی ایجاد کنه. یعنی اگه encoding درست رو برای ذخیره کردن فایلت داشته باشی، باید فایلت در هر شرایطی درست باز بشه.
ولی تا جایی که یادمه، برای کارهای پردازش متنی، میومدن همه چیو تبدیل به صفر و یک می کردن. یعنی کم پیش میاد کسی بخواد واقعا روی خود متن مستقیم کار کنه.
یا حتی من دیده بودم که متن ها رو موقع پردازش به فینگلیسش تبدیل کرده بودن که خیلی از مشکلات حل بشه.
ولی خب کار کردن با متن فارسی مشکلات خودشو داره دیگه. مثلا برای من پیش اومده بود که فرض کن می خواستم دنبال کلمه ی "رفتن" بگردم. اگر این "رفتن" رو توی متن کدم می نوشتم، نمیشناختش. ولی اگه از توی یه فایل فارسی کپیش می کردم، میشناختش! نمی دونم چرا این طوری بود. البته؛ من با جاوا برنامه می نوشتم و قضیه هم مال ده سال پیشه. مطمئنا الان همه چی بهتر شده. ولی می خوام بگم، مشکلات این طوری ممکنه وجود داشته باشه.

AE چهارشنبه 27 مهر 1401 ساعت 10:12

خیلی ممنونم از لطف‌تون:)

بله ، کاملا درسته! دیگه تعطیلات تموم شدن متاسفانه نمی‌شد بیشتر موند
اون کامنت کذایی‌هم قبل از سوار شدن به هواپیما با عجله نوشتم برای همین همچین چیزی دراومده بود:))))

به سلامتی :).
:))))). اشکالی نداره، پیش میاد دیگه :).

عابر سه‌شنبه 26 مهر 1401 ساعت 16:52

پسر منم توی مدرسه یه دوست داره اسمش نوحِ، بهش میگم چرا اسمش نوحِ خیلی نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت و گفت خوب اسمه دیگه گفتم تا حالا کسی ازش نپرسیده گفت این سئوال خوبی نیست . این فرق یه دهه ۹۰ با دهه ۶۰ با عرض شرمندگی ولی راستش فکر کردم شاید مامانش عاشق راسل کرو شده توی نقش نوح

جوابش خیلی خوب بود .
ولی واقعا اسم قشنگیه به نظر من. تلفظش یه کمی سنگینه ولی اسم قشنگ و خاصیه. معنیشم حتی قشنگه ها؛ یعنی آرامش، سکون.
فرضیه سازی شمای دهه شصتی هم خیلی خوب بود .

خانم مهندس سه‌شنبه 26 مهر 1401 ساعت 13:08 https://msengineer.blogsky.com/

سلام دوست خوبم
چطوری پسرت رو قانع کردی که نخوره ؟
من این مشکل شما رو ندارم ولی برای نخوردن یکسری خوراکی های مضر اصلا زیربار نمیره. حتی اگه قبول کنه چشمش که بیافته دیگه میخوره

سلام عزیزم،
والا من قانعش نکرده ام. نمی دونم. شاید چون خودمون نمیخوریم، اونم یاد گرفته.
من زحمت مضاعفی نکشیده ام که بتونم راهنماییت کنم متاسفانه .

AE دوشنبه 25 مهر 1401 ساعت 23:15

کاش اون پیام قبلی رو تایید نکرده بودید :))))

هر جور حساب می‌کنم این نحوه تایپ اصلا طبیعی نیست

:)))))).
اشکالی نداره، منظورو که فهمیدیم ؛-).
راستی، رسیدن به خیر.
تا الان فکر کنم ایران بودین. الان ای پیتون دوباره آلمانه.

سمانه دوشنبه 25 مهر 1401 ساعت 22:19

ممنون معمولی جان از احوال پرسیت.
می خونمت، گاهی دیر، گاهی زود. گاهی همه پستها، گاهی نصفه نیمه، چون وقت کم میارم.

مرسی که حواست بهم بود.

خواهش میکنم عزیزم.
ان شاالله که سرت با چیزای خوب شلوغ باشه همیشه :).

AE دوشنبه 25 مهر 1401 ساعت 13:45

یه سوال سارا مگه اسم میذهبیه؟

به ساره حضرا ابران برمیگرده ایا؟

سلام،
بله، سارا همون ساره است تا جایی که میدونم، همسر حضرت ابراهیم.
آلمانی هم سرچ کنین، جزو اسمهای انجیل نوشته شده.

نکته یکشنبه 24 مهر 1401 ساعت 21:33

حاج اقا کوچولو اونجا چی خورده بود؟تولد طلحه خوراکی نخورده بود فکر کرده بود حلال نیست چقدر ذوقشو کردم

:)))).
این دفعه روش کار کردیم که چی میتونه بخوره، چی نمیتونه.
گفتیم فقط اگه سوسیس بود، بگو نمیخوام.
سیب زمینی و مافین و ناگت و از این چیزا خورده بود. ولی این دفعه کیک تولدو نخورده بود!!!!گفتیم چرا؟ اولش که گفت آخه باید یا مافین میخوردیم یا کیک تولد (که مطمئنا برداشت خودش بوده) ولی بعدا گفت ما دیر رفتیم.
دیگه نمیدونم چرا واقعا کیک نخورده. حالا باید روی اینش کار کنیم :D.

کهکشانى یکشنبه 24 مهر 1401 ساعت 20:07

دیدم تو جواب کامنت یکى از دوستان نوشتید خانواده نوح اینا آلمانى ان یا حداقل اروپایى
من فکر کردم مهاجر و حتى عرب باشن
خب چرا نوح گذاشتن اسم بچشون رو ؟ نه که بد باشه ها ، میگم یعنى بحث تاریخى قضیه رو در نظر گرفتن ؟

والا من دلیلشو نمی دونم ولی شاید چون ما ایرانی ها این اسم رو نمیذاریم برامون خیلی عجیب به نظر می رسه. آخه خیلی اسمای دیگه هم صبغه ی مذهبی دارن. مثلا افا که همون حوا هست یا یوناس که همون یونسه.
نمی دونم برای اونا الان چقدر وجه مذهبیش مهمه ولی بعضی از اسما رنگ و بوی مذهبیشونو تا حدی از دست داده ان توی فارسی. یعنی؛ مثلا اگه کسی اسمش مریم باشه یا سارا، ما لزوما خیلی مذهبی نمی دونیم طرف رو. حالا شاید نوح هم برای اینا اون قدری رنگ مذهبی نداره که برای ما داراه.

دختری بنام اُمید! شنبه 23 مهر 1401 ساعت 18:40

در مورد آدم ها نمیدونم اما کلا دقتتون رو همه چی زیاده، خیلی خوب میتونید همه چیو با جزئیات بیان کنید.

نمی دونم والا. شاید توی نوشتن خیلی با جزئیات می نویسم که خواننده بتونه تصورش کنه ولی کلا اصلا دقتم بالا نیست؛ تازه خیلی هم کمه .

دختری بنام اُمید! شنبه 23 مهر 1401 ساعت 17:45

ولی به نظرم باید براش کِشتی میگرفتین
معلومه پسرتون دقت شما رو به ارث برده، خیلی خوبه

کشتی خیلی خوب بود :)))))).
من و دقت؟ من آدما رو می بینم، فردا دوباره می بینم، نمیشناسم :D.

لیلی شنبه 23 مهر 1401 ساعت 08:08 http://Leiligermany.blogsky.com

چقدر خوبه که گل پسر به این خوبی دوست هاش رو می شناسه و راجع بهش حرف می زنه. پسر من به ندرت از مدرسه و کلاس و همکلاسی هاش حرف می زنه

واقعا؟ خوشحال شدم واقعا. یه بارم یه چیزی بود که پسر ما توش یه کم اجتماعی تر از بچه های بقیه باشه .
البته؛ فکر کنم بچه ها بزرگتر هم که بشن، کمتر صحبت کنن راجع به دوستاشون با خانواده شون. بچه های مهدکودکی بیشتر صحبت می کنن کلا.

نفس جمعه 22 مهر 1401 ساعت 23:14

پوکه چی بید؟
میز یاخانه بازی؟

دنیای بچه ها قشنگه

pokemon عزیزم. یه کارتونه با یه عالمه شخصیت های عجیب غریب.
خانه ی بازی بود اون جایی که رفته بودیم. یادم نبود فارسیش چی میشه. مرسی که گفتی.
بعد توی خانه های بازی، یه قسمتی هست اینجا که شبیه کابین یا کلبه است و مخصوص کساییه که تولد می گیرن. اونجا میز و صندلی نزدیک به هم داره که بتونن بشینن و کیکشونو ببرن و اینا. خانمه گفت اون میز رو تا ساعت 2 رزرو کرده یم.

آره واقعا. نمی دونم چرا وقتی بزرگ میشیم، اصرار داریم تغییرش بدیم :(.

مریم.ش جمعه 22 مهر 1401 ساعت 16:50

تو اینستاگرام بود.‌ رفتم دیدم پستش نیست دیگه

من نتونستم پیداش کنم!
باید بگردم، ببینم چی بوده.

مریم.ش جمعه 22 مهر 1401 ساعت 14:10

هر دفعه از نوح می نویسی هی با خودم میگم نوح؟ نوح؟ چرا اسم بچه آدم باید نوح باشه؟ این سری هم که یاد اون کلیپ طنز تولد نوح افتادم نمی دونم دیدی یا نه. لینکی هم ازش پیدا نکردم

. خب اسمش نوحه بنده خدا. البته تلفظش می کنن نُ آ. ولی خب اگه من بنویسم نوا، خونده میشه نَوا. ضمن اینکه میگم بالاخره بدونین اسمی که گذاشته ان از نظر مفهومی هم توی چه مایه هاییه و صرفا چند تا آوا نباشه .
این طنزه رو که میگی ندیدمش. ولی سرچم کردم، چیزی پیدا نکردم :(.

AE پنج‌شنبه 21 مهر 1401 ساعت 09:31

مگه پوکمون رو می‌شناسن هنوز بچه؟
پس باید بگم دنیا هنوز قشنگی‌های خودش رو داره :)

اون جمله آخر سرشار از نگرانی‌های مادر برای فرزند بود

خانواده نوح آلمانی چندین نسل هستن یا بک‌گراند مهاجرتی دارند؟ برام جالب بود ممکنه آلمانی‌های چندین نسل هم این‌شکلی تولد بگیرند یا خیر :)

چقد ما با شما اختلاف نسل داریم مگه؟!!
من به نظرم پوکمون مال بچه های جدیده، زمان ما نبود. ولی شما یه جوری گفتین انگاری پسر ما داره کارتونای هزار سال پیشو می بینه :D.
:))))، آره دیگه. بچه رو از الان باید واسه بیست سال دیگه درست تربیت کرد ؛-).

قیافه هاشون که آلمانیه. البته؛ باباهه موهاش تیره اس ولی بازم اروپایی یا شاید مال جنوب آلمان باشه.
ولی کلا آلمانی ها که زیاد برای تولد بچه هاشون تو این جور محیط ها تولد میگیرن.
شما سایت های سالنای ترامپولین و بولینگ و اینا رو هم نگاه کنین همه شون یه قسمت دارن برای شرایط تولد گرفتن و اینا.

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 21 مهر 1401 ساعت 08:16 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
سطر اول را که خوندم یه لحظه فکر کردم ماشین زمان پیدا کردین!

سلام،
نه :)))))). نوح اینا از یه زمان دیگه اومده ان اینجا ؛-).

کهکشانى چهارشنبه 20 مهر 1401 ساعت 22:01

تولد نوح مبارک
خوب که به گل پسر خوش گذشته
در مورد خط آخر هم نگران نباش ، این کارا رو خوووب یاد مى گیرن

سلامت باشین :).

امیدوارم واقعا این طوری باشه ؛-).

سمانه چهارشنبه 20 مهر 1401 ساعت 21:46 http://daqqolbab.blogfa.com

چقدر عالی.
آفرین که این قدر با دقت خرید می کنی نه از سر باز کردنی!

سلام سمانه جان،
خوبی؟
نمیدونم من یادم نمیاد که کامنت گذاشته باشی یا واقعا خیلی وقت بود ازت خبر نداشتم.
به هر حال، خوشحال شدم کامنتتو دیدم :).

لطف داری عزیزم، ولی کار من نیست که.
بچه ها تو مهد زیاد با دوستاشون راجع به چیزایی که دوست دارن حرف میزنن ؛-).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد