روزمره


پنج شنبه بعد از مدت ها دوباره رفتیم شرکت.

فلیکس یه ماه نبود چون عروسیش بود. توی این یه ماه ما هم نرفتیم شرکت.

--

برای فلیکس کادو خریده بودیم. یواخیم بهش داده، میگه ما گفتیم آدم چند بار که ازدواج نمی کنه، خوبه برات یه کادو بخریم.

فلیکس کادوشو باز کرده، میگه اوووه، این جوری آدم انگیزه پیدا می کنه چند بار ازدواج کنه .

--

یه میتینگ داریم که میتینگ مشترک ما و یه تیم دیگه است که هر دو زیر نظر یواخیمه. خیلی میتینگ خوبیه. خیلی خودمونه.

یواخیم میگه هماهنگ کنین همه تون با هم نرین مرخصی توی دسامبر. یکی از بچه ها میگه من که کل دسامبرو نیستم. مرخصیم. از الان گفته باشم. یواخیم میگه کل دسامبرو؟ میگه آره. یواخیم میگه کی تایید کرده برات که میگی من مرخصیم؟!! (مرخصیامونو یواخیم باید تایید کنه).

--

سیستم اتاق های شرکتو عوض کرده ان و دیگه ظاهرا قرار نیست هیچ وقت همه برن شرکت. حداقل شرکت برنامه اش این نیست الان. هر کس هر اتاقی رو می خواد باید رزرو کنه.

سیستم پارکینگم قراره از ژانویه این طوری بشه.

--

روز هالووین بیرون بودیم. وقتی برگشتیم، هوا تاریک شده بود. یه سری بچه رو دیدیم که با لباس های عجیب غریب داشتن میرفتن در خونه ها رو بزنن و شکلات بگیرن.

پسرمون گفت منم می خوام برم. گفتیم کجا بری خب تنها؟

اومدیم خونه، رفت یه لباس نینجایی پوشید، فرستادیمش بره خونه ی فرانتس اینا در بزنه و شکلات بگیره .

اونا هم دستشون درد نکنه یه سه چهار تایی شکلات بهش دادن و به این ترتیب قاشق زنی هالووینشم به جا آورد .

--

دارم براش آخرین برنج های توی بشقابشو جمع می کنم که به عنوان آخرین قاشق ها بهش بدم، میگه یه گله برنج اومده ان، منتظرن من بخورمشون!


نظرات 7 + ارسال نظر
مرضیه سه‌شنبه 17 آبان 1401 ساعت 01:02

اخرین جمله اخرین پاراگرافتون نشون میده که پسرتون ماشالله خیلی خوش خوراکه و احتمالا چندتا قاشق دیگه هم جا داشته

، بعضی روزا فکر کنم اگه ما هم خوشمزه باشیم، ما رو هم می خوره .

رعنا یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 20:21

یه چیز جالبی بگم، البته شاید بدونی خودت.
اینکه توی اروپا هم قبلا مثل ما، سال نو توی ماه مارس بوده، منطقی هم هست، چون طبیعت توی بهار نو میشه. اگر دقت کنی، مثلا اکت به زبان لاتین یعنی هشت، یعنی اکتبر ماه هشتم بوده، یا نوا یعنی نه و نوامبر ماه نهم بوده، همینطور دسامبر ماه دهم، همونطور که میدونی دسی یعنی ده، مثلا دسیمتر... بعد ژانویه یازدهم و فوریه دوازدهم بودند. ولی خواستند که سال نوشون رو منطبق کنند با تولد مسیح، برای همین جا بجاش کردند. البته موضوع مال هزاران سال پیشه. اوایل رواج مسیحیت توی اروپا و قدرت کلیسا.

مرسی عزیزم که نوشتی. اتفاقا همینو من چند وقت قبل خوندم. ولی حوصله نداشتم برم تک تک چیزایی که نوشته بود رو چک کنم که درسته یا نه.
ولی حالا متنی که خونده بودمو میذارم، شاید به درد کسی خورد:
"عجیب نیست چرا طول ماه‌های میلادی این‌قدر بی‌نظم است؟ بعد ژانویه ۳۱ روز، فوریه ۲۸ روز دارد، ژولای و آگوست متوالی ۳۱ روز دارند، اکتبر با واژه Oct (عدد ۸) هم‌خانواده است ولی ماه دهم است، و...؟
پیشینه جالب این موضوع را کامل بخوانید:

بیش از ۲۰۰۰ سال قبل تقویم رومی ۱۰ ماه داشت:
شروع تقویم ماه March هم‌نام Mars، خدایگان جنگ در فرهنگ روم باستان بود. جالب اینکه هم‌اکنون March با نوروز منطبق است.
ماه دوم April به معنی عدد ۲ بود.
ماه سوم May هم‌نام Maia، الهه رشد گیاهان بود، درست هنگامی که درختان شکوفه می‌کنند.

ماه چهارم June از نام Juno ملکه خدایان روم بود.
اما نام اصلی ژولای Quintilis به معنی عدد ۵ بود.
ماه ششم هم به جای آگوست Sixtillia (عدد ۶) نام داشت.
نام ماه‌های بعد هم صرفا شماره آن ماه بود:
September=Seventh
November=Ninth

ماه January هم‌نام Janus، خدایگان شروع و پایان
ماه February هم‌نام جشن Februa که برای خوشامدگویی به سلامت و باروری برگزار می‌شد.

ماه‌ها منظم و یکی در میان ۳۱ و ۳۰ روز بودند: March 31
April 30
May 31
June 30
...
January 31
فقط ماه February در انتها ۲۹ روز بود. در این هنگام همه چیز طبیعی و منظم به نظر می‌رسید تا اینکه دو اتفاق تاریخی نظم تقویم را به هم ریخت:

با حکومت ژولیوس سزار Julius Caesar رومی‌ها تصمیم گرفتند یک ماه از سال را به احترام او نام‌گذاری کنند. نام ماه پنجم در آن زمان از Quintilis به July تغییر یافت :-)
پس از او پسرش سزار آگوستوس Augustus امپراطور روم شد و رومی‌ها ماه بعد از July را به افتخارش به August تغییر دادند.

اما اینجا مشکل کوچکی اتفاق افتاد: ماه حاکم قبلی ژولیوس سزار ۳۱ روز بود ولی ماه امپراطور فعلی آگوستوس ۳۰ روز!
اینجا بود که رومی‌ها تصمیم گرفتند ماه August را هم ۳۱ روزه کنند، و حدس بزنید آن یک روز را از کدام ماه سال کم کردند؟ ماه آخر تقویم February از ۲۹ به ۲۸ روز تبدیل شد.

بعدها شروع سال از March به January تغییر یافت و دیگر شماره ماه‌ها هم با نام آن‌ها منطبق نبود، مثلا December به جای ماه دهم، ماه دوازدهم است. و فوریه ۲۸ روزه به جای انتهای تقویم، تبدیل شد به دومین ماه سال :-)
این داستان زیبا را از Martin Mareš استاد علوم کامپیوتر شنیدم."

رعنا یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 20:15

سلام
درباره دورکاری، خواستم بگم راحت تره واقعا، ولی ادمو بدعادت می کنه. من هر یکشنبه میگم این هفته حداقل دو سه روز میرم شرکت، ولی نهایتش اصلا نمیرم
اینکه گفتی حیف سال نوی اینا تو زمستونه، من قبلا همینطور فکر می کردم. البته الان هم نظرم اینه که سال نوی ما بیشتر معنی داره، چون همه چیز نو میشه، برگ درخت ها، گل ها، هوا... آدم قشنگ نو شدن رو حس می کنه. ولی الان از یه جنبه دیگه بهش توجه می کنم. اینکه اینجا زمستون سرد و طولانیه، و بودن کریسمس وسط زمستون، باعث میشه دلگیری و رخوت زمستون کمتر بشه. از الان که دو ماه مونده به کریسمس مردم مشغول تدارک برای کادو و جشن و سفر و مهمونی هستند و این امید، باعث میشه سردی و تاریکی زمستون احساس نشه. در واقع انگار وسط یه شب تاریک و طولانی یه چراغ روشن می کنند. جشن یلدای ما هم همینه، یعنی امید به برگشت دوباره نور و گرمی، ولی خب فقط یک شبه و متاسفانه کمرنگ هم هست.

علیک سلام،
. منم اگه مجبور نبودم حتی همون یه روزم نمی رفتم .
آره، منم موافقم؛ سال نوی اینا شبیه یلدای ماست ولی طولانی تر.
هر فرهنگی سعی کرده یه جوری طولانی بودن زمستونو برای خودش قابل تحمل کنه. اینا هم اینجوری قشنگ کرده ان زمستونشونو .

رها یکشنبه 15 آبان 1401 ساعت 10:32

حرف برادرت درمورد حاجی فیروز خیلی بامزه بود و البته درست تا حالا از این دید بهش نگاه نکرده بودم. هرچند که من همیشه از حاجی‌فیروز میترسیدم توی خیابون توی بچگی برعکس بابانوئل.
درمورد دورکاری رشته های مثل رشته شما خیلی خوب توانستند خودشون رو با این موضوع به روز کنند، ولی رشته ای مثل رشته من که نیاز به آزمایشگاه و تجهیزات داره نمیتونه واقعا با دورکاری و کار در منزل پیش بره و خیلی صدمه و عقب گرد داشته اینجور رشته ها. الان که میرم آزمایشگاه دانشگاه مشخصه که توی دوسال گذشته چندان مورد استفاده قرار نگرفته و پویا نبوده.

آره، برای رشته های ما دورکاری عملا تاثیر منفی ای نداشت روی کار.
ولی برای کارهای حضوری آزمایشگاهی و کارهای بیمارستان و این چیزا، واقعا خیلی همه اذیت شدن.
حالا خدا رو شکر که این بیماری هم تموم شد و دوباره زندگی ها به قبلش برگشت :).

رها شنبه 14 آبان 1401 ساعت 19:06

سلام عزیزم.
فکر نکنم دیگه هیچ وقت دنیا رو بشه کامل به دوران قبل کرونا برگردوند. همه یاد گفتند میشه کارهارو به روشی آسونتر هم انجام داد و مشکلی پیش نمی یاد.
حق داره پسرتون واقعا مراسمهای خارجیها برای بچه ها جذابتره تا مراسمهای ما. منم که بچه بودم یه دوست ارمنی داشتیم وقتی فهمیدم کریسمس براشون بابانوئل کادو می یاره همش دلم میخواست برای من هم کادو بیاره.
جالبه اینجا استادهامون از من میپرسن یعنی بابانوئل برای شما ایران کادو نمی یاره؟ میخوام بهشون بگم نه اینکه اینجا واقعا برای شما بابانوئل کادو می یاره ما محروم شدیم ازش. خلاصه اینجایی ها زیادی مراسمهاشون رو جدی می گیرن.

علیک سلام عزیزم،
آره، به نظر منم الان کارا خیلی راحت تر شده. حتی توازن بین کار و زندگی هم به نظر من خیلی بهتر شده (برای کسی که از خونه کار کنه منظورمه). یعنی؛ آدم وقت بیشتری برای خانواده اش داره. لطمه ای هم به کارش نخورده. از ماشین و این چیزا هم کمتر استفاده میشه و آلودگیش کمتره.
منم به نظرم بابانوئلشون ایده ی خیلی قشنگیا واقعا. تازه به قول برادر کوچیک تر، تو ایران حاجی فیروز کادو که نمیاره هیچی، تو خیابونا پولم میگیره از آدما :D.
آره، موافقم.
اینا واسه جشناشون خیلی بیشتر چراغونی میکنن و بهشون میرسن.
فقط حیف که عیدشون تو هوای بهاری نیست.

دختری بنام اُمید! شنبه 14 آبان 1401 ساعت 17:44

مگه اونام به این معتقدن که آدم فقط یه بار ازدواج میکنه؟!
اروپایی ها با کرونا کشف کردن که میشه راحتترم زندگی کرد، دیگه هیچکس نمیتونه اونها رو مجبور کنه برگردن سر کار
بعد قاشق زنی، بابانوئل قراره برای پسرتون چی بیاره؟

:)))، آره بابا ؛-).
آره، خیلی راحت تر شده واقعا. اصلا چرا ما هر روز می کوبیدیم میرفتیم سر کار قبلاها؟! :/
هنوز نمیدونیم. ولی بابانوئل امسال بودجه اش کمه، چون میخواد به مامان و بابای پسرمون خونه هدیه بده ؛-) :-D.

ربولی حسن کور جمعه 13 آبان 1401 ساعت 21:24 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
چون فلیکس نیومده شما هم نرفتین؟
خوش به حالتون
بالاخره وقتی اونجا زندگی میکنین طبیعیه
لابد چند هفته دیگه ازتون درخت کاج هم میخواد

سلام،
آره، دقیقا :D.
آخه این رفتنمون اصلا خیلی مسخره اس کلا. چون دو سه تا از بچه ها هیچ وقت نمیان. میریم اونجا، بعد هر کسی میشینه پشت لپ تاپش و میتینگا اینترنتیه.
فقط فلیکس پایه ی ثابت شرکت رفتنه.
هفته ی اول که فلیکس نبود رفتیم، فقط من و نینا بودیم! نه فاطیما بود، نه یواخیم، نه بقیه ی بچه ها!
دیگه گفتیم ما هم نمیایم تا فلیکس بیاد :D.

وای آره، کاجم میخواد، تازه بابانوئلم باید بیاد :D.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد