بقیه ی مهمونی/غیره


اون روز همه ی چیزای مهمونی شرکتو نگفتم چون زیاد میشد دیگه. یکی دو تا چیزش مونده بود، گفتم الان بگم.

نمی دونم بحث چی شد که فکر کنم رالف یه شکایتی کرد که مثلا هزینه ها زیاده. فلیکس به رالف میگه تو دیگه این حرفو نزن. بگو چند تا خونه و ماشین داری.

رالف می گه سه تا خونه دارن و با احتساب Anhänger *، پنج تا ماشین .

بعد خودش ادامه میده خب سه تا هم بچه دارم.

--

رالف به فاطیما میگه مثلا قیمت گوشت چطوریه تو اونجا؟

فاطیما با خنده میگه اووووه، گوشت؟ اونو که مثلا باید  عید قربان باشه که بخوریم. خیلی گرونه.

بعد خودش گفت حالا اون عید قربانو شوخی کردم ولی واقعا ما زیاد نمیخوریم اصلا. خیلی گرونه.

نگفت بالاخره واقعیتش چند وقت یه باره ولی تصورم ازشون این جوری نبود اصلا.

--

می خواستیم بریم دسر بخوریم، دیگه تقریبا همه رفته بودن و خیلی وقت بود که دسرا اونجا بود. با فاطیما و فلیکس رفتیم. فلیکس گفت دسر تیرامیسوئه با یه چیز دیگه. فاطیما - هنوز تو راه بودیم- میگه من برم بپرسم ببینم تیرامیسوش الکل داره یا نه.

آقاهه گفته بود الکل داره ولی اون یکی دسر بدون الکله. اون یکی، یه دسر شکلاتی بود. ما هم اومدیم هنوز بریم اون یکیو بخوریم، یه آقایی از آشپزخونه اومد، هم زمان اون یکی آقاهه گفت این همکارمون درست کرده، تونسیه، بدون ژلاتیه؛ خیالتون راحت باشه. آقایی هم که از آشپزخونه اومد هم باز خودش تاکید کرد که من تونسیم و این یکی هیچ مشکلی نداره و بخورین.

ما اصلا همین که اون آقاهه گفته بود قبول داشتیم و نیازی به تاکید مجدد نبود ولی باز اون آشپزه خودش زحمت کشید و اومد که بهمون اطمینان بده که حلاله حتما.

--

رالف میگه فلانی (فکر کنم اندونزیاییه یا مال یکی از کشورای این جوری) آلمانیش خوبه ولی مشکلش اینه که هر چی بهش بگی، بگی فهمیدی؟ میگه آره. فکر می کنم این رفتار آسیایی هاست که نمی تونن نه بگن. آخه اروپایی ها این جوری نیستن.

 که وقتی می گفت آسیایی ها، من اصلا احساس نکردم ما رو آسیایی حساب می کنه. کلا ما از نظر آدمای اینجا خاورمیانه ای ایم و خاورمیانه خودش یه جای جداست .

--

یه بار نشسته بودم روی نیمکت ذخیره های بغل زمین وقتی پسرمون داشت فوتبال بازی می کرد . یه خانمی اومد کنارم نشست و با هم هم کلام شدیم. ازم پرسید پسرتون کدومه، بهش نشون دادم. میگم پسر شما کدومه؟ میگه اون بوره، ماکسه اسمش. برام جالب بود که یه خانم آلمانی بور، باید برای توصیف پسرش توی آلمان از کلمه ی بور استفاده می کرد. وقتی نگاه کردم، دیدم واقعا انقدر بچه ی خارجی و مو مشکی هست که همون یه دونه حق داره از این کلمه استفاده کنه برای توصیف بچه اش .

--

شرکتمون - مثل پارسال- در همکاری با یه موسسه ای، یه لیستی تهیه کرده بود که اگه کسی می خواد کمک کنه، بکنه. بازم گوتشاین 25 یورویی بود همه اش. ولی برای هر کدوم نوشته بود که برای چه کسی می خوان (اسم کوچیکش)، چند سالشه و بابت چی می خوان. یکی اسمش محمد بود، فکر کنم با 18 19 سال زن و این پول رو برای خرید یه پولیور می خواست.

تو همون لیست یه نفر دیگه بود که یه اسم اگر نگم آلمانی، حداقل اروپایی، داشت و فکر کنم 12 سالش اینا بود. 25 یورو میخواست برای اینکه بتونه پاوربانک سولار بخره. احساس کردم چقدرررر دنیای این دو تا آدم با هم فرق داره، علی رغم اینکه هر دوشون تحت پوشش یه موسسه ان.

--

مربی تیم فوتبال پسرمون هم اون روز توی گروه واتس اپی پیام داد که اگه دوست داره کسی کمک کنه، یه خانه ی سالمندان هست که ما می خوایم خواسته های کریسمسیشونو تا هر اندازه که می تونیم برآورده کنیم.

تا الان واقعا هیچ وقت فکر نکرده بودم به اینکه آدمای خانه ی سالمندان هم آرزوهای کریسمسی دارن. و خب به نظرم حرکتش خیلی قشنگ بود. مطمئنا خیلی ها برای بچه ها کاری انجام میدان موقع کریسمس. ولی برای آدمای خانه ی سالمندان شاید متقاضی خیلی کمتر باشه.

من داشتم با خودم فکر می کردم که اصلا چه خواسته هایی می تونن داشته باشن که کسی بتونه برآورده کنه؟ احتمالا چیزای خیلی سنگینی میشه این جور چیزا، بالاخره ممکنه طرف یه داروی خاصی لازم داشته باشه، یا مثلا ویلچری، چیزی.

چند دقیقا بعد دیدم کسی پرسیده بود که خب چقدر هزینه اش هست و آرزوها چیاس؟

مربیشون نوشت خواسته ها هر کدوم در حد ده یوروئه؛ مثلا خواسته ی یکیشون یه گلدونه برای کنار پنجره اش.

دیگه هم تند و تند نوشتن که ما می خوایم کمک کنیم و یه نفر پی پال داد برای کمک کردن و خیلی سریع یکیشون یه عکس از یه گلدون گذاشت و گفت با این موافقین؟ فکر کنم 25 یورو اینا بود قیمتش.

حالا نمی دونم همونو خریدن در نهایت یا نه. ولی آخرش گفت کمک ها بیشتر از یه دونه آرزو شده و ما یه دونه آرزوی دیگه رو هم می تونیم باهاش برآورده کنیم. در کنارش، اگر پولی اضافه بیاد، شیرینی ای، چیزی می خریم براشون.

--

هفته ی بعد هم که آخرین جلسه ی فوتبال امسال بچه هاست، مربیشون گفت که هر کسی خودش یه کمی نوشیدنی، چایی، قهوه یا همچین چیزی با بیسکوییت بیاره - در حد تعداد خودشون- تا برای همه چیزی برای خوردن باشه. برای بچه ها هم نمیدونم می خواست یه توپ بخره، دقیق حساب کرد و توی گوره واتس اپی نوشت که این قدر بچه ان، این قدر قیمت توپه، میشه نفری 1.5 یورو.

با خودم فکر کردم واقعا دمش گرم که این قدر شفافه؛ در حد 1.5 یورو رو هم با جمع و تفریق دقیق بهت میگه که بدونی پول رو بابت چی داری میدی. همین جوری نمیگه نفری انقد بیارین.

--

اون پول دیگه خیلی کم بود؛ گفتیم حضوری میدیم. خیلی ها هم توی گروه نوشته بودن ما امروز بعد از بازی میدیم.

بعد از بازی رفتم اون پولو بدم. پرسیدم از یکی، کی داره این پولا رو جمع می کنه؟ گفت فلانی. بعد خود همون خانمه گفت منم پول جمع می کنم واسه خود مربیشون. اگه دوست دارین پول بدین تا برای مربیشونم کادو بخریم. منم یه پنج یورویی دادم که بندازه توی پاکتش. معلوم بود پاکتش پر از سکه است. خانمه میگه چیزی بهتون پس بدم یا پنج یورو اکیه؟ گفتم نه، اکیه دیگه.

حالا نمی دونم واسه مربیشون چقدر جمع میشه ولی نفری دو سه یورو هم که داده باشن، بیست سی یورویی جمع شده. یه چیز کوچیکی براش می گیرن .

--

همسر به پسرمون میگه شرط ببندیم. اگه فرانسه برنده شد، تو ده یورو بده به من؛ وگه مراکش برنده شد، من ده یورو میدم به تو.

هنوز بازی تازه شروع شده، میگه من فرانسه ام، من نمیخوام پول بدم .

--

همسر رفته تو آشپزخونه، یه ساعت کیک شکلاتی درست کرده، آماده کرده و پخته. وقتی پخته، منو صدا زده که برم اون شکلات آخرشو بریزیم روی کیک. هنوز تازه کارمون تموم شده بود و داشتیم جمع می کردیم همه چیو توی آشپزخونه که پسرمون اومد درو باز کرد، گفت لوبیا واسه آبگوشت فردا بذاری! بعدم درو بست و رفت. کلا، سفارش پشت سفارش داره .

--

* اَنهِنگا یه چیزیه که به ماشین می بندن که برای جا به جایی چیزی استفاده اش کنن. برای اسباب کشی و اینا خیلی به درد می خوره. حالا اینکه چرا اینو جزو تعداد ماشیناشون حساب کرد من نمی دونم. ولی احساس کردم حرفشون یه عقبه ای داشت. شاید قبلا راجع بهش با فلیکس صحبت کرده ان و از نظر پارکینگ و هزینه ی نگهداری و اینا درست و حسابی براش زحمت داره و از این جهت اینو هم مثل یه ماشین حساب کرد.

نظرات 16 + ارسال نظر
زینب دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت 19:32

ان شالله شما دچار سوئ تفاهم شدی نه عقده ‌. این جا خودتون انداختی وسط و هر چی دوست داشتی تا حالا چند کامنته به من نوشتی خانم محترم . در ضمن من هر چه می نویسم از دل چیزی که خوندم نوشتم غیر از این نبوده که مسئله شخصی باشه همچنین منطقی و منصفانه حرف میزنم نه مثل شما و ی چندتا مثل شما واقعا مشخص نیست چه مشکل شخصی با من دارین . چرا چشم و حوصله ندارین ببین یکی شفاف و بدون تعارف و واقعی صحبت می کنه . سکوت زیباتر از سخنیه که از ذهن و دل مریض بیرون اومده باشه . بدرود

مامان فرشته ها شنبه 26 آذر 1401 ساعت 13:53

سوءتفاهم نشه تسویه شما کاربر زنب با دختر معمولی منظورم بود

زینب جمعه 25 آذر 1401 ساعت 23:41

فضای مجازی تعریفش چیزی بیشتر از وبلاگه کجای فضای مجازی منو دیدی ؟؟؟ یا کدوم وبلاگ منو دیدی یا کدوم وبلاگ رو دیدی اندازه این جا پر از بی هودگی و توهین به مخاطب باشه ؟؟؟
این طور که تو نوشتی فکر کنم جلوی آینه واستادی داری دونه دونه توصیفات خودتو این جا تایپ می کنی . میل من اینه وقتی کم میاره وقیحانه به آدم توهین دگرباش جنسی نزنه و انتظار سکوت داشته باش من مثل شما بی عرضه مجازی نیستم خوبه آدم هیتلر باشه تا بی عرضه . هنوز اون جواب وقیحانه ش که مربوط به قطر بود به من نوشته بود زیر پستش هست نوشته بود خود شما هم بی عیب و نقص نیستی منطورش این بود وقیحانه نوشته بود خودت هم دگر باش جنسی هستی من نوشته بودم المانیا از فوتبال برای تبلیغ دگرباشان سوی استفاده می کنن یک عالمه جمله بی ارتباط سر هم کرده بود که وقیحانه بگه تو خودت هم بدون عیب و نقص همینی که داری می گی نیستی . مبتذل ترین وبلاگی که دیدم در عین حال که جانماز آب می کشه همین وبلاگه .
خوب شد خانم رعنا گفت وگرنه با توصیفات این وبلاگ بود ما فکر می کردیم المانیا وقتی بشنون یکی نوشیدنی بدون الکل می خوره با چشماش با حالت تعجب نگاه می کنه و با تعجب می پرسه بدون الکل !

بعضیاتون همانطور خدای ناکرده از بیماری توهم رنج میبرین من اسمم رو بدون هیچ قصد و غرضی بدون هیچ اشنایی که هیچ وقت با شما نداشتم و ندارم انتخاب کردم . وبلاگتون هم تا حالا ندیدم از قبل از وبلاگ شما که نمی دونم چی هست و مال چه تاریخیه من اسمم در کامنتای مجازی زینب بود .

نمی خواستم جواب بدم شاید تحت تاثیر شب دارم کامنت می ذارم چون کامنت تون لایق جواب نبود

رعنا جمعه 25 آذر 1401 ساعت 17:07

سلام
کلا توی آلمان ادم خیلی پولدار ندارند، اونجوری که مثلا توی ایران یا امریکا هست. علتش هم مالیات خیلی بالاست. کسانی که میخوان خیلی لاکچری زندگی کنند و درامدهای خیلی بالا داشته باشند، میرند امریکا. منظورم آلمانی ها هستند. همونطور که میدونی خونه و ماشین اضافه هم مالیات داره

یک نکته ای در نوشته هات نظرم رو جلب کرد. وقتی از مهمونی ها می نویسی، تاکید می کنی که الکل نمی نوشی. شاید به خاطر خواننده هاست و فکر می کنی ممکنه اونا فکر کنند توی مهمونی یا جشن های آلمان نوشیدنی الکلی سرو میشه و تو هم حتما می نوشی. در حالیکه تو مسئول تصور دیگران از خودت نیستی و لازم نیست توضیح بدی به کسی. همونطور که همه میدونیم الکل توی ایرانه که انقدر موضوع خاصی شده، وگرنه توی این کشورها کاملا عادیه که کسی الکل مصرف کنه یا نه. حتی از خود المانی ها کسانی هستند که الکل نمی نوشند به خاطر ضررهایی که داره یا دلایل دیگه. بسیار هم عادیه. مثل اینکه شما توی یه مهمونی ایرانی بگی من نوشابه نمیخورم.

سلام عزیزم،
آره، همین طوره. واسه همینم خیلی عجیب بود که رالف سه تا خونه داشت دیگه ؛-).
باور کن من برای درست کردن یا تغییر دیدگاه دیگران راجع به الکل نخوردنم نمی نویسم. صرفا چون هر دفعه سرش یه قضیه ای پیش میاد، خود به خود نوشته میشه و برای منم درست مثل همون بود که مثلا به فلیکس گفته باشم من نوشابه نمیخورم. اصلا منظور خاصی نداشتم.
و تا الان هم توجه نکرده بودم خودم اصلا که هر بار دارم اینو می نویسم. الان فهمیدم :D.

مینو جمعه 25 آذر 1401 ساعت 17:01

این زینب گشت ارشاد وبلاگه و هیتلر فضای مجازی. همه باید به میل ایشون بنویسند وگرنه چاک دهنش باز میشه و در و گوهر بیرون میریزه.
البته ازشدت حسادت هم کهیر زده.
خب خانم/آغا برو با این سطح فرهنگ و شعور خودت تو وبلاگت بنویس و همه را به راه چپراست هدایت کن. باور کن کهیرت هم خوب میشه.

مامان فرشته ها جمعه 25 آذر 1401 ساعت 13:57

خوب جالب شد اسم من که واقعیه وبلاگ دارم هویتم مشخصه اما شما نمیدونم چرا این اسم رو که برام مقدسه انتخاب کردی پس انگار تسویه حساب شخصی داری اما من کلا چه تو اداره چه خونه چه جامعه چه فضای مجازی یه رفتار که با ادب واحترام منافات داره بهش واکنش نشون میدم حالا شما خواه پندگیر خواه ملال
ببخشید دختر معمولی جان

بابت جمله ی آخرت، خواهش میکنم عزیزم :).

زینب جمعه 25 آذر 1401 ساعت 09:55

حواسم هست کامنتمو نصفه منتشر کردی ها . از سری تعریفایی که از رنگ پوست و چشم و مو پسرت بارها دادی نوشته بودم لابد جا خوردی خودتعریفی های این چند ساله ت یادم مونده خب چرا یاد من و همین طور بقیه یادشون نباشه تعریف از خودت میدی که ما یادمون باشه


به مامان فرشته

حالا از کجا فهمیدی خانمم شاید اقا باشم مگه هر کسی اسم خانم داشته باشه خانمه همون جوری که هر کسی اسم مامان فرشته ها داشته باشه الزاما یه فرشته مامان فرشته ها نیست در ضمن مگه قراره تو بفهمی ؟ من که خطاب به تو اینجا چیزی ننوشتم .

در رابطه با انتقاد محض اطلاعات من از زمان دانشجویی اینی که اسم خودش رو گذاشته دختر معمولی دنبال می کنم پیش می اومد می نوشتم میشه یه عکس از فضایی که نوشتی مثلا خیابون یا ماشینا بذاری چنان تلخ جواب می داد من جوابی نمی دادم می ذاشتم در حال خودش باشه . فقط از اون جایی که با یه دختری به اسم مهتاب که بنده خدا خیلی محترمانه سوال ازش پرسیده بود خیلی بد صحبت کرد از اون روز هر وقت می بینم گنده تر از دهنش حرف میزنه می گم تقریبا . دمم گرم بهش گفتم باید از مهتاب معذرت خواهی کنی چنان کوبیدمش البته این بدبخت تر از اونیه که بخواد معذرت خواهی کنه . بعد از اون خیلی کم داخل کامنتا جرات کنه مثل اون موقع ها جواب بده

در مورد شوخی شما فکر کن شوخی کرده امثال تو و این دختر معمولی قطعا برای بلعیدن روییدنی های زمین خلق شدین اگه شماها نبودین نباتات و مادیات انقدر روی زمین زیاد میشد بنده های خدا که جمعیتشون کم بود از خدا گله می کردن با این همه روییدنی چیکار کنیم ی موجوداتی درست می کردی کارشون فقط خوردن و خوابیدن و چریدن باشه

بلاگ اسکای اصلا قابلیت ویرایش کامنت رو نداره. من هر چی اومده رو تایید کرده ام.
لطفا با خواننده های اینجا محترمانه صحبت کنید وگرنه نمیتونم کامنتاتونو تایید کنم.

مامان فرشته ها جمعه 25 آذر 1401 ساعت 08:12

به خانم انرژی منفی :
ما اخرش نفهمیدیم این خانومه ماذا فازا؟؟؟ طرفدار اسلامه ؟مخالفه ؟طرفدار حکومته ؟مخالفه ؟کلا انگار فقط یه جا برا اظهار فضل پیدا میکنه حالا ما که فهمیدیم این شرط بندی صرفا یه شوخی بود شما چرا جدی گرفتی کشف بزرگی کردی تا کشف بعدی بدرود
انتقاد میتونه زیباتر هم باشه تمرین کنی میتونی

زینب جمعه 25 آذر 1401 ساعت 07:25

یه نکته دیگه از متن ضعیف و دست و پا شکسته ت : قبلا که داخل این وبلاگ زیاد می نوشتی پسر ما فرقی با المانیا نداره هر کی پسر ما رو می بینه می گه فرقی با المانیا نداره و می پرسن پوستش از خودتون روشن تره ، یه گریزی به تعریف از خودت هم میزدی

زینب پنج‌شنبه 24 آذر 1401 ساعت 23:17

این تیکه دوم کامنتت رو الان خوندم اقا جان نیا اینجا . امر دیگه ای باشه ؟ فکر نمی کنی دستوراتت کمه بازم دستور بفرما . من اگه اینجا نیام سیستم مریض پرور مملکت در امر نخود آش به مرحله اثبات نمیرسه بدبخت فضول تو بیا اینجا دو سه جمله بی سر و دم نه فاعلش مشخصه نه مفعولش نه جمله مجهوله نه معلوم و پر از تمسخر دیگران و تعریف دادن دروغ از خودش بخون. به دوستام بگم همچین وبلاگی می خونم ازم قطع امید می کنن دزدکی میام اینجا

زینب پنج‌شنبه 24 آذر 1401 ساعت 23:10

تازه من اون پست پایینی هم پیدا شد برو کامنتمو بخون در ضمن قبلا که من این جا کامنت نمی ذاشتم پرنده پر نمیزد حالا ی مشت بیمار طبق سیستم مریض پرور مملکت که یاد گرفتن نخود آش باشن سر و کله شون پیدا شده بیمارید به خدا طرف داره از قماربازی پسرش می گه فکر کرده خیلی خوشمزست اون پست پایینی ادعای مشروب نخوردنش و مسلمونیش میاد خودتون عرضه ندارید چیزی بگید یکی پیدا میشه حرف میزنه حسودی تون به چیه . برید یه وبلاگ دیگه بخونید کمتر مسخره شید خلایق هر چه لایق حالا من گذرم افتاد این جا وگرنه ثابت که این جا نمیام ی چند وقته سنگر رو حفظ کردم جواب کامنتا میدم وگرنه اینجا هراز گاهی میام هر بار میام ادبیات نوشتاری ضعیف و دروغ و ها و ضد و نقیض هاش رو سرسری تند با عجله می خونم و میرم چی داره بیام وبلاگ ی بدبخت بخونم

مریم.ش پنج‌شنبه 24 آذر 1401 ساعت 22:06

خب فرانسه زرتی دقیقه 7 گل زد. حق داره بچه

آره، شانس آورد قبل از گل زدن نطرشو عوض کرد ؛-).

نورا پنج‌شنبه 24 آذر 1401 ساعت 21:40

باز این زینب پیداش شد.آقاجان نیا اینجا نظر هم نده لطفا

چی بگم والا؟ :D

دختری بنام اُمید! پنج‌شنبه 24 آذر 1401 ساعت 21:10

اونجام هر کی پولدارتره از بقیه شاکی تره؟

چه جالب که مردم انقدر راحت پولهای کم میدن، اینجا باشه میگن واااا زشته فلان قدر بدیم واسه هدیه. پول خورد هم که اینجا دیگه تعریف نشده است.

کلا برای پولهای این بچه مظلوم نقشه میکشیدا، ولی خوشم اومد این دفعه دستتونو خوند

:)))، همه رو نمیدونم ولی خداییش رالف بیشتر این بحثا رو میکنه.
اینجا که قشنگ عین اعانه جمع کردن میمونه ولی خداییش قطره قطره جمع گردد/ وانگهی دریا شود :).

:))))، آره، هر کار میکنیم نمیشه، نمیده پولاشو ؛-).

کامشین پنج‌شنبه 24 آذر 1401 ساعت 20:35

معمولی جان
در دهه های گذاشه تعریف حوزه جغرافیایی ما در زبان سیاسی معاصر با آنچه که آسیایی می نامند فرق کرده. هر چند که خیلی اروپا محور به نظر میاد ولی ما خاور میانه ایم، ترکیه خاور نزدیکه، یک عالم خاور میانه داریم، از یک نصف النهار به بعد هم خاور دور میگن که آسیای چشم بادومی ها ( این اصطلاح هم پولیتیکی غلطه) تقریبا خاور دوره. خیلی شلم شوربا شده. تازه بعضی ها به این تقسیم بندی هم به خاطر اروپایی بودنش ایراد می گیرند چرا که دور و نزدیک میانه به نسبت اروپا تعریف شده.
تقسیم بندی دیگه بر اساس خود قاره آسیا است که اونجوری ما می شویم آسیای شمال غرب یا یک چیزی مثل این! ولی دوباره ژاپن و چین و کره بقیه بر و بچ می شوند آسیای شرق دور. خلاصه که بساطی است خواهر.

سلام عزیزم،
مرسی بابت توضیحات کاملت :).
دقیقا همین طوریه. من اون اوایل که اومده بودم تصورم این بود که این تقسیم بندی های خاور دور و خاورمیانه و اینا مال تو کتاباس و بحث های مخصوص به خودش. یعنی، تو ذهنم ما طبق همون چیزایی که تو جغرافی خونده بودیم، آسیایی حساب میشدیم چون تو قاره ی آسیا بودیم! هیچ وقت فکر نمیکردم واقعا از نظر مردم هم این دسته بندی ها این جوری باشه :).
ولی کم کم فهمیدم ما فقط خاورمیانه ای هستیم :/!

زینب پنج‌شنبه 24 آذر 1401 ساعت 19:38

لعنت به هر کسی بچه شو قمارباز بار میاره و ادعای حجاب و دعا و نماز و اسلامش هم میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد