از کتاب ها


کتاب پروفسور شارلوت برونته رو تموم کردم. بد نبود ولی چیز عالی ای هم نبود به نظرم.

ولی جالبش برام این بود که اول کتاب یه مقدمه ای داشت و نویسنده توش گفته بود من قهرمان داستانمو طوری توصیف کرده ام که زندگیش واقعی باشه و این جوری نباشه که مثلا یه شبه پولدار شده باشه و اینا.

بعد توی کتاب این جوری بود که طرف ساکن انگلیس بود، حالا به هر دلیلی تصمیم می گیره که بره جای دیگه کار کنه؛ میره پیش یه بنده خدایی؛ اونم بهش یه معرفی نامه میده؛ با اون میره بلژیک و کارشو شروع می کنه و ادامه ی ماجرا. هیچ جای زندگیشم به هیچ مشکلی نمی خورد کلا (غیر از یه دوره ی سه ماهه که پیش برادرش کار می کرد). حالا چیزای کوچیک بودها. من نمی دونم قدیم زندگی ها این قدر ساده بوده ان؟

آخه تو ذهنم مقایسه می کردم با نوشته های چارلز دیکنز که از نظر زمانی خیلی تفاوتی با این خانم نداشته. ولی زندگی آدمایی که توصیف می کرد از زمین تا آسمون فرق داشت با قهرمان خودساخته ی این کتاب.

نمی دونم دیگه زندگی واقعی کدوم بوده اون زمان ولی خب در کل، کتابش فقط بد نبود به نظرم. از خوندنش پشیمون نیستم ولی این طوری هم که بخوام به کسی بگم حتما بخونیشم وگرنه پشیمون میشی، نبود برام.

اینم یه تیکه هایی از کتاب:

می توانم کاری را که آقای کریمزورث [برادرش] به من محول کرده انجام بدهم و می توانم با وظیفه شناسی مزدم را بگیرم و این مزد کافی است که گذران کنم. اما این که برادرم رفتار اربابان خشن و متفرعن را با من در پیش گرفته ...، خب، تقصیر اوست، نه من. آیا بی انصافی اش و همین طور بی عاطفگیش باید بلافاصله مرا دور کند از مسیری که انتخاب کرده ام؟ نه... لااقل تا موقعی که راهم را عوض نکرده ام، در همین مسیر پیش خواهم رفت.

--

سعی کردم به لهجه ام لحن دلسوزانه ی کسی را بدهم که بالاتر از همه است و از درماندگی بقیه متاثر شده... یعنی کسی که اول به دیده ی تحقیر به بقیه نگاه کرده اما بعد فکر کرده که بهتر است دست آن ها را بگیرد.

--

در بروکسل دو نفر اگر بخواهند عادی زندگی کنند، خرجشان مساوی خرج یک نفر است که آبرومندانه در لندن گذران می کند. علتش این نیست که ضروریات زندگی در لندن خیلی گران تر است یا مالیات و عوارض خیلی سنگین تر. علتش این است که انگلیسی ها در حفظ ظاهر دست همه ی ملت ها را از پشت بسته اند و برده ی ذلیل رسم و سنتند، نگران قضاوت دیگران. و خلاصه به هر ترتیبی شده با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارند، همان طور که ایتالیایی ها گرفتار کشیش بازی اند، فرانسوی ها اهل لاف و گزاف، روس ها سرسپرده ی تزار و آلمانی ها شیفته ی آبجوی سیاه. عقلی که در رتق و فتق خانه ی بلژیکی ها به کار می رود می ارزد به صد تا عمارت اربابی انگلیسی با آن ریخت و پاش ها و تجملات و اسراف ها. در بلژیک اگر ول در بیاورید، می توانید پس انداز کنید اما  در انگلستان بعید است. در انگلستان چیزی را که ظرف یک سال با کار و زحمت به دست می آرید، ظرف یک ماه با تجمل پرستی و ظاهسازی به باد می دهید. شرم باد به مردمان این پربرکت ترین و تهیدست ترین سرزمین که اسیر چشم و هم چشمی اند.

--

- دوستش داشته باشم؟ چه حرف ها! یک ملت فاسد، رشوه خوار ارباب گزیده و شاه گزیده، با ادا و اطوارها و ادعاهای مزخرف (به قول مردم یکی از مناطق) و تا دلتان هم بخواهد، انواع گشته و گدا، آن هم با رفتارها و عادت های شنیع، با عقاید و تعصبات پوسیده.

* این را درباره ی هر سرزمینی میشود گفت. عادت های بد و تعصب همه جا هست. من فکر می کردم در انگلستان کمتر از جاهای دیگر است.

- خب بیایید انگلستان، خودتان ببینید. بیایید بیرمنگام و منچستر. بیایید به سنت گیلیس در لندن و از نزدیک ببیندی که نظام ما چطور کار می کند. جای پای اشراف والا مقام ما را ببینید. ببینید چطور در میان خون راه می روند و دل ها را می شکنند. کافی است سری بزنید به کلبه های انلگیسی تا ببینید چطور قحطی زده ها و گرسنه ها روی سنگ فرش های سیاه چمباتمه زده اند، مریض ها بدون لحاف و روانداز روی تختشان افتاده اند، ننگ با جهل مغازله می کند، هرچند که تجمل و ریخت و پاش معشوقه ی محبوب انگلستان است و تالارهای شاهانه برایش عزیزتر از کپرها و آلونک هاست.

--

کتاب جزء از کل رو شروع کرده ام. هنوز سی چهل صفحه بیشتر نخونده ام ولی تا اینجاشو واقعا دوست داشته ام. تموم بشه، میام اونم می نویسم .


نظرات 5 + ارسال نظر
سمیه شنبه 26 آذر 1401 ساعت 11:08

https://golabatoonbanoo.blogsky.com/tag/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8
راستی من از طاقچه کتاب خاطرات یک کتاب فروش خوندم ساده بود ولی یه جورایی خوب هم بود یه طنز با مزه ای ریزی هم داشت گفتم بگم شاید دوست داشته باشین

مرسی عزیزم از لینک و معرفی کتابت. عالی :).

سمیه شنبه 26 آذر 1401 ساعت 11:06

سلام وای کتاب جز از کل واسه من خیلی خسته کننده بود و به زور تمومش کردم بیخیال: می خواستم بنویسم که نه خیلی هم خوب نیت بعد دیدم خانم نیوشا هم تعریفش کرده خوب پس فعلا دو به یک شدیم راستی کتاب تکه های از یک کل منسجم خوندین ؟ چیزی در موردش شنیدین ؟ یه بارم فک کنم بهتون گفتم خانم گلابتون بانو تو وبلاگش لیست کتابهایی که یه سال خونده بودن با دسته بندی سلیقه ای خودشون گذاشته بودن که خیلی کار خوبی بود و من تقریبا از همه کتابهایی که معرفی کرده بودن خوشم اومد شما هم واسه ما تنبلا خوب یه همچین دسته بندی بزارین خوب

سلام،
خب سلیقه ها با هم فرق داره دیگه :).
امیدوارم آدمای اینجا با طناب من تو چاه نیفتن، کتابی رو بخونن که خوششون نمیاد ؛-).
آره، یه بار دیگم گفتی یا شایدم کس دیگه گفت. من باز یادم میره هی امتیازبندی کنم. ببخشید.
یادم باشه، میرم نوشته های برچسب کتابخوانیمو بازبینی میکنم، امتیاز میدم :).

کامشین جمعه 25 آذر 1401 ساعت 22:12

اگر اشتباه نکنم این خواهران برونته توسط باباشون تقریبا از دنیا ایزوله شده بودند و در کله های کنجکاو و فضولشون با مصالح اندکی که از تجربه دنیای واقعی داشتند چیزهایی تخیل می کردند که از بقیه برنمیامد.
البته درسته که فاصله زمانی برونته ها با دیکنز زیاد نبوده اما سرعت تغییر دنیا در آن دوره خیلی بالا بوده و دیکنز در انگلستان صنعتی شده تجربیاتی واقعی و کاملا متفاوت داشته.

ئه، من نمیدونستم ایزوله شده بوده ان. بعضی از کتاباشون واقعا شاهکارن ولی این یکی خیلی خوش خوشان بود همه چی توش :).
کاش حرفای این کتاب واقعیت بود و مال دیکنز خیال پردازی.

نیوشا جمعه 25 آذر 1401 ساعت 20:31

کتاب جز از کل خیلی خوبه، من اینقدر دوست داشتم سریع بفهمم چی میشه آخرش، یک هفته ای تموم کردم، سه روز آخر دیگه کتاب رو اصلا زمین نذاشتم.

منم تا الان دوسش داشته ام. امیدوارم تا آخرش به همین جذابی باشه :).

فندق جمعه 25 آذر 1401 ساعت 18:01 https://1happening.blogsky.com/

مشتاق شدم به خوندن این کتاب.
ممنون که تیکه هایی ازش رو به اشتراک گذاشتی

خواهش میکنم.
امیدوارم دوسش داشته باشی :).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد