پراکنده


اومدیم سوار ماشین بشیم. هنوز تازه نشسته بودیم توی ماشین که یه خانم نسبتا مسنی با لباس های رنگ روشن و دل شاد کننده اومد سمتمون و همین طوری که ما توی ماشین نشسته بودیم گفت من اون همسایه ی اون وری هستم (اون ور خیابون، با حدود سی چهل متر فاصله). امروز دیدم یه شرکتی اومده بود فلان کارو بکنه (من الان یادم نمیاد که گفت چیکار کنه و من یادم نیست یا اصلا نگفت!)، یه ماشین بزرگ داشت، اینجا پارک کرد.

من اسمشو براتون برداشتم چون اینجا پارکینگ شخصیه؛ ماشینش بزرگ بود؛ ماشین سنگین بود؛ حق نداشت اینجا پارک کنه؛ ممکنه زمین شما به اندازه ی کافی زیرش سفت نباشه برای وزن اون ماشین؛ ممکنه خراب بشه زمینتون. اومدم بهتون بگم من شماره اش رو برداشتم با اسمشو. اگر احیانا اتفاقی افتاد، بیاین از من بگیرین اطلاعاتشو.

--

گرچه آدما از این همسایه های به گوش و هوشیار خوششون نمیاد و بهشون میگن فضول ولی من از احساس مسئولیتش خوشم اومد. چقدرم آدم عاقلی بود که به این فکر کرده بود که ممکنه این زمین مناسب همچون ماشینی نباشه و مشکلی پیش بیاد.

--

داشتم با پسرمون یه کاری رو انجام می دادم؛ یادم نیست؛ شاید بهش غذا میدادم یا باهاش بازی می کردم.

خواهر کوچیک تر، همین طوری که لباساشو پوشیده بود که بره عیددیدنی، به پسرمون گفت تو هم میای؟ اونجا یه عالمه بچه هست. بهش گفتم میری؟ اگه دوست داری، برو. بچه زیاده اونجا. گفت میرم. وقتی داشتم لباساشو تنش می کردم، بهش میگم فکر می کنی چند تا بچه باشن اونجا؟ خیلی زیادن. میگه صد تا. میگم نه دیگه؛ صد تا نیستن ولی اندازه ی گروه شما تو مهد هستن؛ بیست تا اینا هستن احتمالا.

رفت با خواهر کوچیک تر مهمونی. وقتی برگشته میگم خب چند تا بچه اونجا بودن؟ میگه هزار تاااااا!

تا حالا این حجم از بچه هایی که با هم فامیل باشنو یه جا ندیده بود!

--

یه جا دیگه هم عمه اش اینا برده بودنش. میگه صاحبخونه ازش پرسید آلمان بهتره یا ایران؟ گفت آلمان. پرسید چرا؟ میگه اونجا همه با هم حرف نمی زنن (منظورش اینه همه، کسایی که کنارشون نشسته ان رو نمیشناسن که بخوان باهاشون خوش و بش کنن و حرف بزنن).


نظرات 12 + ارسال نظر
Sarrraaaaaaa پنج‌شنبه 11 خرداد 1402 ساعت 13:53

حرف راست رو بچه گفته

:))))).
خب میگن هر راست نشاید گفت ؛-).

نل سه‌شنبه 9 خرداد 1402 ساعت 08:10

چقدر قشنگ و زیبا بود اون قانون ساختن.
درسته گاها یکم دست و پاگیر هست و اذیت کننده ولی خب همین قوانین هست که باعث نظم و راحتی کار شده.
هر کسی یک تبصره و یک قانون از خودش در نمیاره....
مرسی از توضیحت

برای کسی که میخواد بسازه واقعا خیلی دست و پا گیره یه سری از قوانینشون ولی خب باعث میشه بعدا که کوچه ها و خیابونا رو نگاه کنی، به نظرت تمیر و مرتب بیان :).
خواهش میکنم عزیزم :).

AE دوشنبه 8 خرداد 1402 ساعت 23:33

من بعد از خوندن دوباره کامنت قبلی خودم و فیدبک‌های که بهش داده شده من جمله دیسلایک های کامنت باید بگم متوجه شدم که انتخاب کلمات و نحوه بیانم در کامنت قبلی متاسفانه اصلا مناسب نبودن و برای همین امیدوارم اگر کسی از خوندن کامنت قبلی من احساس بدی پیدا کرده ، صمیمانه عذرخواهی منو قبول کنه.
امیدوارم مرتبه های بعدی دقت بیشتری در انتخاب کلماتی که استفاده کنم داشته باشم.
به نظرم حتی استفاده از لفظ Alman اگرچه حتی خیلی به شوخی تو جمع‌های دوستانه و حتی کسایی که چندین نسل آلمانی هستن، استفاده می‌شه ، در کامنت قبلی من با توجه به بار معنایی منفی که این کلمه داره و شرایط عمومی بودن وبلاگ اصلا درست نبوده. ولی بیشتر از همه لازم می‌دونم به خاطر بخشی که مخاطب های وبلاگ بیشتر از اون ممکنه آزرده خاطر بشن عذرخواهی کنم و تاکید کنم که عمیقا قصدی در جهت بی احترامی کردن نداشتم.

بازم صمیمانه از اشتباهی که پیش اومده متاسفم.

دختری بنام اُمید! دوشنبه 8 خرداد 1402 ساعت 18:28

اینجا ماشین سنگین که هیچی، گودبرداری میکنن خونه یا مغازه یه بدبخت رو با خاک یکسان میکنن!
هزارتااااااا ! احتمالا براش عجیب بوده این همه بچه تو یه خونه چیکار میکنن
ما یه فامیلی داریم، که بچه هاشون و نوه ها و نتیجه هاشون بالای 150 نفر هستن فکر کنم، مهمونی خونه اونا رو باید یه بار بره ببینه هزارتا چقدره
برام جالبه که همه با هم حرف میزنن، براش یه نکته منفیه، الان بچه ها عاشق اینن که فقط حرف بزنن با بزرگترا و اونها توجه نشون بدن.

متاسفانه؛ همین طوره. بیچاره اون همسایه ای که دل تو دلش نیست که دارن بغلش بنایی می کنن!
. واقعا 150 تا خییییلی زیاده .

خب می دونی، وقتی هر کس رد میشه هی باهاش حرف می زنه و ازش سوال می پرسه، اونم کسی که این بچه اصلا نمیشناسه، سخته براش دیگه. من درکش می کنم :).
آخه باز آدم اگه طرفو بشناسه، یه چیزی. ولی برای پسر ما، نهایتا همین خاله و عمه ای که هر از گاهی توی گوشی دیده آشنا حساب میشن. بقیه همه غریبه ان، هر چند که اسما خیلی دور نباشن.

لیلی یکشنبه 7 خرداد 1402 ساعت 14:34 http://Leiligermany.blogsky.com

با پاسخت به AE موافقم. انتخاب بین رفاه مادی و آرامش فکری و یا در کنار خانواده بودن، مسئله این است .ادم در هر سنی و با توجه به موقعیت خانواده منظورم متاهل و مجرد و با بچه و بدون بچه است و موقعیت سنی پدر و مادر جوابش می تونه متغیر باشه

دقیقا؛ الان کاملا متوجه میشم که جوابم به یه سری از سوالایی که بارها ازم پرسیده شده متفاوته.
آدم مدام با توجه به شرایطش نظرش تغییر می کنه.

سمیه یکشنبه 7 خرداد 1402 ساعت 12:38

سلام درسته که رعایت ادب و نپرسیدن هر سوالی خیلی خوبه ولی خدایی دیگه ما هم خیلی سختش می کنیم نپرسید چقد درست مونده نپرسید کجا بهتره نپرسید می خوایید چیکاره بشید نپرسید فلان و ... خوب می شینیم به هم نگاه می کنیم لبخند می زنیم:
راستی یه سوال بی ربط تو آلمان چرا همه خونه ها دوبلکس هست منظورم اینکه که چرا مدل همه شون پله داره تو خونه مگه زمین کمه ؟ چون خودم الان دارم تو یه خونه این مدلی زندگی می کنم و می بیننم چقد سخته و بی خود واسم سوال بود که اونا که دنبال راحتی هستن و عقلانی فک می کنن چرا این مدلی می سازن

سلام عزیزم،
منم موافقم که لزومی نداره این قدر هم حساسیت به خرج بدیم. حالا دو تا سوالو هم این وسط جواب میدیم دیگه .

خونه ها دوبلکسه چون قوانین سخت گیرانه ای دارن که مثلا شما حداکثر 30 40 درصد زمینت رو حق داری بسازی. همونم باز هزار مدل قانون دیگه داره که مثلا اگر بخوای خونه ی مستقل بسازی (یعنی؛ دیوار مشترک با همسایه نداشته باشی) از هر طرف، باید از همسایه سه متر حداقل فاصله داشته باشه خونه ات؛ یعنی، خونه ات باید وسطای زمینت باشه، نمیشه بچسبه به دیوار همسایه.
یا مثلا برای شیروونی قانون میذارن که باید شبیه مال همسایه ها باشه جهتش و نمیشه هر طرفی که دلت خواست خونه تو بسازی.
اینه که وقتی این قوانینو میذاری کنار هم، می بینی عملا اون زمینی که می تونی بسازی، خیلی کمه. مجبوری دو طبقه بسازی که یه کمی زیربنات بیشتر بشه.
البته؛ اونایی که خیلی پول داشته باشن و بتونن زمین خیلی بزرگ بخرن، واقعا خونه ی یه طبقه می سازن ولی واقعا تعدادش خیلی خیلی کمه.

همه چی عالیه پنج‌شنبه 4 خرداد 1402 ساعت 13:13

فقط اون یه تیکه که« همه با هم حرف نمیزنن»
واقعا مسأله من هم هست

.

گندم پنج‌شنبه 4 خرداد 1402 ساعت 09:06 http://40week.blogfa.com

سلام دیگه اومدم بنویسم کجایی که دیدم هستی به قول مدیر مهد دخترم مرسی که هستی

سلام عزیزم،
مرسی که انقدر لطف دارین بهت.
فعلا سعی می کنم چراغ اینجا رو روشن نگه دارم .

نل چهارشنبه 3 خرداد 1402 ساعت 15:54

مگه زمینهای اونجا چطوریه که کشش ماشین نده؟
تو ایران از این سوسول بازیا نداریم..همه همه جا هستن و میرن و پارک میکنن و....

چه خوب که باز هم نوشتین

در حالت کلی حرف خانمه درست بود. هر جایی برای هر ماشین سنگینی مناسب نیست. ولی مثلا اگه قرار باشه از اون جرثقیل بزرگا برای مدت طولانی پارک کنه، باید شرایط خاصی وجود داشته باشه نه یه ماشین باری معمولی.
ولی خانمه جانب احتیاط رو رعایت کرده جهت رفاه حال ما .

AE چهارشنبه 3 خرداد 1402 ساعت 08:56

رفتار اون خانم مسن رو میشه برداشت، نوشت تو دیکشنری برای تعریف Alman :)
حتی شماره و اسم طرف رو قبل از اینکه اتفاقی نیفتاده باشه نداده به شما که حق اون شخص هم ضایع نشده باشه

- واقعا برای منم سواله این چه سوالیه از یه بچه باید بپرسن و انتظار چه جواب دارن دقیقا؟
من تو تهران بودم ، می‌رفتی از خونه بیرون معلوم نبود سالم برگردی خونه یا نه. یه مملکت تو ۲۰۲۳ دسترسی به اینترنت نداشت و بعد از من می‌پرسیدن اینجا بهتره یا اونجا؟ چه جوابی می‌خوای اخه از من برادر/خواهر من؟!
دقیقا مثل همون سواله که اینجا می‌پرسن شما بعد تحصیل برمی‌گردین به میهن خودتون؟!
من دیگه فقط برای حفظ ادب و احترام میگم جواب خودتون به این سوال چیه؟!
اگر بخوام جوابی که دوست دارم بدم رو باید به این نکته اشاره کنم که همین که قیافه شما رو سالی یه بار میبینم برای من آلمان رو جای بهتری میکنه و اینجا در جواب سوال برگشتنم به میزان درک و شعور طرف رجوع کنم که همچین سوالی رو پرسیده و این یا باعث کدورت بین اقوام میشه یا اینجا باعث میشه به خاطر رفتار نامطلوب با بیمار از کار برکنار بشم که هیچ کدوم نتیجه مطلوبی نیستن!

، به این نکته اصلا دقت نکرده بودم که به حق اونم توجه کرده. واقعا خیلی خوب بوده کارش پس، دمش گرم .
خب اونا که از روی دوستی و همین جوری سوال می پرسن و من واقعا فکر نمی کنم انتظار جواب خاصی داشته باشن. یعنی؛ جزو احوال پرسی براشون حساب میشه این سوال.
ولی خب در مورد سوالی که از شما پرسیده ان، می تونم این جوری بگم که منم چند سال پیش (شاید بشه گفت، وقتی هم سن شما بودم) این طوری فکر می کردم که خب این چه سوالیه؟ جوابش معلومه. ولی الان دیگه این جوری بهش نگاه نمی کنم.
الان به این فکر می کنم که اونی که داره می پرسه، منظورش این نیست که شرایط اجتماعی/اقتصادی/سیاسی ایران بهتره یا آلمان؟ در واقع داره می پرسه به نظرت ارزش خانواده و کنار اونا بودن بیشتره یا موقعیت اجتماعی/اقتصادی/... بهتری داشتن؟ داره می پرسه به نظرت ارزششو داره که به خاطر شغل بهتر، کنار خانواده ات نباشی؟
البته؛ شایدم برداشت من غلط باشه ها. ولی من الان و توی این سن، این سوالو این مدلی تفسیر می کنم. نمی دونم؛ شاید شما برداشتتون از این سوال هیچ وقت این جوری نشه ولی شایدم شمام چند سال دیگه این جوری ببینینش.

لیلی چهارشنبه 3 خرداد 1402 ساعت 00:14 http://Leiligermany.blogsky.com

واقعا هم ۲۰ تا بچه یک جا جمع بشن تو مهمونی عید زیاده .
آخه چه شوالیه از بچه پرسیدن؟ خودش که بزرگ بشه و بین دو کشور رفت و آمد کنه باهاش درگیر میشه که کجا بهتره دیگه از بچگی بخواد بهش فکر کنه زوده.
احتمالا از خودتون این سوال رو پرسیدن

برا خانواده ی همسر خواهر کوچیک تر عادیه. حتی مهمونی های عادیشونم همین جوریه تقریبا. تعدادشون کلا زیاده :).
:)))، نه، از من نپرسیده بودن.

ربولی حسن کور چهارشنبه 3 خرداد 1402 ساعت 00:07 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
مورد اول هم توی ایران بود؟
جالبه

سلام، نه.
اون مربوط به خونه ی خودمون بود؛ خانمه آلمانی بود :).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد