پراکنده


اون روز فاطیما ازم راجع به این پرسید که آیا ما تو عید قربان قربانی می کنیم و جشن میگیریم و اینا. بهش گفتم همه قربانی نمی کنن، بعضی ها فقط. جشن هم به اون معنی دور همی و اینا زیاد نمی گیریم. ولی عید غدیر که دو هفته دیگه است رو تعداد بیشتری جشن می گیرن و اگه سید باشن مهمون دارن و اینا.

کلا نمی دونست غدیر چی هست. میگه عاشورا رو می گی؟ گفتم نه، غدیر یه چیز دیگه است.

میگه یه بار با یکی رفته یه مسجد ترکی که خوشش نیومده. می گفت خیلی تند نماز می خوندن و اصلا عجیب بود. گفتم مال کدوم فرقه بود؟ ما که رفته یم مسجدهای ترکی، چیز عجیبی ندیده ایم؛ گفت مال صوفی ها بود.

ازش پرسیدم شما مال چه فرقه ای هستین. میگه فکر کنم شافعی ایم!

--

تو اتاق هایی که جلسه برگزار میشه چندین میز رو به هم چسبونده ان و چندین آدم با فاصله از هم می تونن بشینن. فکر کنم از زمان کرونا فاصله ی صندلی ها رو بیشتر کردن و همون طوری مونده دیگه. خلاصه که واسه ی یه جلسه ی مثلا ده بیست نفره، فکر کنم ما ده بیست متر از هم فاصله داریم .

یه مونیتور هم همیشه هست که اون آدمایی که از خونه دارن کار می کنن، بتونن ما رو ببینن و با مایکروسافت تیمز اونا رو هم توی جلسه داشته باشیم.

حالا دو تا دوربین آورده ان که در حالت عادی کل میز رو نشون میده. ولی خب این جوری اونایی که دورن تقریبا دیده نمیشن. ولی وقتی کسی حرف می زنه، دوربینا برمیگردن رو به اون شخص و زوم می کنن دقیقا روی اون شخص.

با اینکه خیلی تکنولوژی خوبیه و داره بهمون کمک می کنه ولی آدم قشنگ ترس ورش میداره وقتی یهو می بینه دو تا دوربین روش زوم می کنن. قشنگ این حسو داری که یکی داره کنترلت می کنه. حتی وقتی مثلا همه ساکتن و دو نفر دارن پچ پچ می کنن، باز روی همون دو تا زوم میشه.

--

اون روز با آنیا صحبت می کردم. راجع به یه چیزی پرسید. منم راجع به یه پیرمرد آلمانی ای صحبت کردم که خیلی فضوله و سرک می کشه تو جاهایی که بهش ربطی نداره.

یه نگاه به دور و برش کرده، سرشو آورده جلوتر، میگه دخترمعمولی، این تیپیکلا آلمانیه. پیرای آلمانی همین شکلین.

بعد ادامه میده ما خودمون اینجا همسایه ی لهستانی داریم، عالین؛ همسایه ی پرتغالی داریم، حرف ندارن؛ قبلا همسایه ی مراکشی داشتیم، خیلی خوب بودن و گرم و مهربون. ولی این آلمانی ها .... (جمله شو ادامه نمیده) .

برام جالبه که خودشونم از سرد بودن و جدی بودن خودشون خسته ان ها، ولی نمی خوان یا شایدم نمی تونن تغییر کنن. یعنی؛ مثلا خود آنیا شاید آدم مهربون و خوش رویی باشه و دوست داشته باشه با همسایه هاش در ارتباط باشه، ولی وقتی بقیه نیستن، نمی تونه واقعا.

--

اون روز آنیا میگه دختر معمولی من خواهرشوهرم فلان جا میشینه و اونجا دور و برشون خیلی جوونن و مهمونی دارن و سر و صدا هست، می خوان خونه شونو عوض کنن. من فکر کردم شما هر وقت خواستین برین، خونه ی شما خیلی براشون مناسب باشه. گفتم باشه، هر وقت ما خواستیم بریم، بهت خبر میدم. ولی یه سال دیگه میشه تقریبا. گفت اشکالی نداره، اونام عجله ندارن.

بعد یه کمی راجع به اجاره ی خونه و محلش و اینا صحبت کردیم و فهمیدم آنیا اینا خیلی پول بیشتری دارن میدن برای یه آپارتمان خیلی کوچیک تر (ولی نوساز البته).

اون بحث تموم شد و بعدش دیگه راجع به کارمون صحبت کردیم.

فردا پس فرداش آنیا بهم زنگ زده، میگه دختر معمولی من فکر کردم که خونه ی شما برای خود ما هم مناسبه. چرا ما نریم توی یه شهر کوچیک تر و یه خونه ی ویلایی بگیریم؟ هر وقت خواستی خالی کنی، به من خبر بده . گفتم باشه. بهت خبر میدم.

--

هنوزم بعد از این همه سال زندگی تو اینجا، از یه سری چیزای آلمانی ها خیلی لذت می برم. مثلا یکیش اینکه توی خیلی از چیزا خیلی سیستماتیک عمل می کنن.

مثلا یه جا رفته بودیم، طرف اندازه گیری زیاد لازم داشت که بکنه. رو تمام دیوارها، درشت (خیلی درشت ها، یه چیزی تو مایه های تابلوهای راهنمایی و رانندگی!) اندازه ها رو علامت زده بودن که تا کجا میشه یه متر و تا کجا میشه دو متر (اندازه های ریز هم داشت؛ نه اینکه فقط یه متر و دو متر باشه). بعد؛ همین متر رو هم پایین دیوار طراحی کرده بودن، هم بالا، نزدیک به سقف. باز به همینم بسنده نکرده بودن، از سقف هم یه متر دیگه آویزون شده بود اون وسطا که طرف مثلا اگه تو فاصله ی یکی دو متری از دیوار هم می خواست چیزیو اندازه گیری کنه، باز بتونه و لازم نباشه حتما بره وسیله شو بچسبونه به دیوار.

همین کار، چیز سختی هم نیست ها، هزینه ای هم نداره، امکانات خیلی خاصی هم نمی خواد ولی نمی دونم چرا تو کشور ما از این کارا نمی کنن.

یا مثلا یه چیز دیگه ای که دوست داشتم این بود که چند وقت پیش ما یه چیزیو اندازه گیری کردیم، شد حدود 124 125، با خودمون یه 5 سانتی هم اضافه تر در نظر گرفتیم و به یه بنده خدایی گفتیم فلان چیز رو 130 سانت می خوایم. طرف گفت باید حساب کنم. چند روز بعد زنگ زد، گفت من حساب کرده ام، متاسفانه 130 سانت نمی تونم بهتون ارائه بدم، 129 سانت میتونم. که خب ما گفتیم اکیه.

ولی همینو این جوری نبود که بگه باشه، حله و بعدا بیاد بگه ئه، ببخشید خب حالا یه سانت این ور اون ور که چیزی نیست؛ پس بذاریمش یه سانت اون ور تر. از همون اول حساب و کتاب کرد و گفت آقا نمیشه اون چیزی که شما می خواین.

--

خانمه حرف می زد، واقعا لذت می بردم از "حرف زدن"ش. از سال 2002 ایران نبوده و تو آمریکا و آلمان زندگی کرده. ولی تو کل حرفاش، فکر نمی کنم بیشتر از ده تا کلمه ی انگلیسی یا آلمانی بود.

به نظر من، این که آدم بتونه به یه زبون، قشنگ و مسلط صحبت کنه و دو سه تا زبونی که بلده رو از هم جدا کنه، یه مهارته و قاطی کردن کلمه های یه زبون توی یه زبون دیگه به بهانه ی اینکه ما عادت کرده ایم یا فارسیش اون مفهومو نمی رسونه، مزیتی حساب نمیشه برای اون آدم و اتفاقا برعکس، نشونه ی ضعف طرف و عدم مهارتش توی برقراری ارتباط کلامیه.

--

یادتونه پارسال و امسال که رفتم ایران، رفتیم/رفتم پیش یه بنده خدایی که می خواست بچه شو بفرسته آلمان؟

ما کلا این بندگان خدا رو نمیشناختیم و میشه گفت صرفا همشهری بودیم.

دخترشون اومد اینجا و همسر رفت دنبالش و ده روزی پیش ما بود و شنبه همسر بردش که بره شهر خودش که قرارداد خونه شو امضا کنه.

--

اون روز همسر میگه پسرمون بهش گفته تو چقد کُمیش (komisch : مسخره/ضایع/ خنده دار/عجیب) آلمانی حرف می زنی .

بهش میگم منم کمیش حرف می زنم؟ میگه آره، ولی نه خیلی .

خدا کنه تا چند سال دیگه آلمانیمون بهتر بشه، نگه شما یه وقتی جلوی دوستام حرف نزنین که آبروم بره .

--

میگه میوه می خوام. همسر قبلا بهش میوه داده. میگه دیگه میوه ی دیگه ای نداریم. می تونم بهت خیار بدم. میگه نهههه، خیار vegetable ه!


نظرات 6 + ارسال نظر
رعنا جمعه 16 تیر 1402 ساعت 17:41

من چند روز پیش یه جلسه با مدیرم داشتم و اول جلسه بهم گفت عید مبارک! من واقعا اصلا نمیدونستم عید قربانه، و حتی اگه میدونستم انتظار نداشتم تبریک بگه. گفتم چه عیدی؟ گفت اوه ببخشید شاید شما توی ایران این عیدو ندارید، دو تا همکار پاکستانی و ترکیه ای به مناسبت عید مرخصی گرفتند، گفتند مثل کریسمس دوم برای ماست و من فکر کردم توی ایران هم عیده!

مطمئن نیستم ولی فکر می کنم مثلا پاکستان عید مثل نوروز ما ندارند و برای قربان و فطر چند روز تعطیلند.

. فکر کنم همه ی کشورا - به جز ایران- براشون این دو تا عید خیلی مهمه. خیلی هاشونم تعطیلی طولانی دارن. مصر مثلا برای یکی از اینا یه هفته تعطیله، برای اون یکی دو سه روز.
خیلی جاهای دیگه هم چند روز تعطیلی دارن.

ی پنج‌شنبه 15 تیر 1402 ساعت 19:44

تو روزمره نویسی هم مشخصه که چقدر متفاوت و متمایز هستی
اصلا هم معمولی نیستی
آفرین الحق که دختر عشرت خانم هستی

لطف داری عزیزم ولی از همون عشرت خانم اگه بپرسی من چه جوریم، فکر کنم نظرش خیلی متفاوت باشه ؛) :)))).

نازنین چهارشنبه 14 تیر 1402 ساعت 17:15

آفرین دقیقن مسئله همینه که به نظر خیلیا این که من مثلن بگم بایلینگوال، مشکل من با زبان فارسیه :)))
و شما اگه بگی دوزبانه ینی تو فارسی صحبت کردن مشکلی نداشتی.

دقیقن داشتم همینو میگفتم توی کامنت قبلیم متاسفانه بازم در انتقال مفهوم موفق نبودم و شمام اونی که میخاستی رو از بینش انتخاب کردی و جواب دادی.

من نگفتم کلماتی که مفهومش فقط توی یه زبان معنی میده . اون یه استثنا بود که مثال زدم.
گفتم کلمات شبیه به هم که میتونه بیانگر یک احساس یا موضوع باشه، اما نوع احساس رو یا اون موضوع رو متفاوت تر یا جامع تر یا کامل تر توی مغز اون آدم مشخص میکنه که از خاصیت های زبانه.
این که یه نفر برای مثلن ناراحت شدم سه تا کلمه تو ذهنش داره و وقت حرف زدن بسته به حسی که داره مغزش انتخاب میکنه کدومو بگه. منظورم اینه.
نه این که من اگه گفتم بایلینگوال، دوزبانه رو بلد نبودم یا به نظرم اومده مفهومو نمیرسونه.
چیزی بوده که در لحظه تو ذهنم اومده چون مطلبی که در مورد این چیزا خوندم به زبان انگلیسی بوده و توش ننوشته بوده دوزبانه و منم داشتم همونو مینوشتم اینجا و توی لحظه و توی ذهنم به انگلیسی فکر و تداعی میکردم چیزی که اینجا کامنت گذاشتم و کلمات کلیدی اون متن توی ذهن من انگلیسیه و نمیتونم وسط نوشتن تمرکز کنم به فارسی ترجمه اش کنم. یه همین سادگی.

اغلب زبان ها برای هر چیزی کلمه دارن، ولی بعضیا عمیقن و بعضیا عمیق تر.
حرف من این بود.

مرسی از توضیحت.

نازنین چهارشنبه 14 تیر 1402 ساعت 15:52

"به نظر من، این که آدم بتونه به یه زبون، قشنگ و مسلط صحبت کنه و دو سه تا زبونی که بلده رو از هم جدا کنه، یه مهارته و قاطی کردن کلمه های یه زبون توی یه زبون دیگه به بهانه ی اینکه ما عادت کرده ایم یا فارسیش اون مفهومو نمی رسونه، مزیتی حساب نمیشه برای اون آدم و اتفاقا برعکس، نشونه ی ضعف طرف و عدم مهارتش توی برقراری ارتباط کلامیه."

با کمال احترام دختر معموالی عزیز چیزی که اینجا نوشتین ربطی به مهارت و اینا نداره یه اتفاقه که توی مغز افراد با لینگوال رخ میده و اسم علمیشم کد سوییچینگه صفحه ویکی پدیا و مقالات متعدد در خصوصش وجود داره که میتونی بخونی.

خلاصه اش ولی اینه که وقتی طرف بیش از یه زبان رو به خوبی بلده و میتونه با زبان دوم و سومش به خوبی زبان مادری درک و احساس کنه و فکر کنه، حین صحبت میاد از کلمه های زبان ها دیگه استفاده میکنه چون در لحظه میتونه به چند زبان احساس کنه و مغزش میتونه بین کلماتی که برای اون حس یا رویداد و قضیه وجود داره، کلمه مناسب تر و کامل تر رو انتخاب کنه. دیگه شما که خودت عربی میخونی حتمن بهتر اینو درک میکنی که یه چیزایی همون عربیش معنی کامل رو میرسونه و تو فارسیش بیای یه خطم معنی کنی، باز اون حسی که کلمه ۴ حرفی عربیش به برات داره، منتقل نمیکنه.
پس قضیه صرفن این نیست که حالا الان آنفورچونتلی اومد به ذهنم و فارسیش یادم نیس یا فارسیش باحال نیس و..

این که بگی بهونه! کنیم که معادل فارسیش اون معنی رو نمیرسونه به نظرم جمله درستی نیست. چون اصن اسم این کار بهونه! کردن نیست. من خودم خیلی وقتا این کد سوییچینگ رو انجام میدم بین فارسی و انگلیسی دلیلشم اینه که خیلی از کلمات انگلیسی رو توی مفهومی که دارم حرف میزنم، غنی تر میدونم و به نظرم زبان فارسی واقعن خیلی خیلی خیلی کاستی داره توی کلماتش.
همونطور که قطعن توی زبان آلمانی این طوره. و توی پارتنر های آلمانیمم دیدم که حتا وقتی انگلیسی شون خیلی خوبه و کاملن روون دارن یه مبحثی رو پیش میبرن یه جاهایی رو آلمانی میگن و میگن اینو اصن نمیتونم انگلیسی شو بگم! این فقط آلمانیش معنی میده. یا حتا خیلی از انگلیسی زبان ها برای بیان یه حس هایی میگن اینو باید فرانسوی شو گفت یا ایتالیایی شو یا حتا آلمانی شو.
مثالی هم که یادم هست کلمه شدن فغویده اس که دیدم یه بار یک انگلیسی زبان استفاده اش کرد و وقتی سرچ کردم دیدم آلمانیه اما چون معنای کاملی داره و معادل انگلیسی یک کلمه ای نداره ازش استفاده میکنن.

به صورت کلی من این که میگن وای کسی که چنتا زبان بلده ولی وقتی حرف میزنه با هم قاطی شون میکنه برا اینه که هنوز خوب بلد نیست و فلان رو اصلن قبول ندارم، و به نظرم کاملن برعکسم هست.
اگه کسی یه زبونی رو از لحاظ حسی خوب بلد باشه میتونه به جا و کاملن درست کد سوییچ کنه. حالا دیگه مزیت! این وسط چی باشه رو نمیدونم. چون فک نمیکنم اصولن نحوه صحبت کردن کسی مزیت حساب شه، حالا هر جور که باشه و چون زبان برا انتقال مفاهیمه و به نظر من هرکسی وقتی حرف میزنه داره سعی میکنه مفهومی که تو ذهنشه به بهترین شکل بگه. حالا یکی ترجیح میده فارسی دری و شاهنامه ای استفاده کنه یکی انگلیسی و فرانسوی، من به نظرم این که از روی حرف زدن یکی قضاوتش کنیم که چرا و چگونه، درست نیست.

مرسی که نظرتو گفتی عزیزم.
تعداد کلماتی که مفهومش فقط توی یه زبان معنی میده واقعا محدوده. مثل همون فرویده که مثل تعارف فارسی میمونه که واقعا معادلی نداره.
ولی الان توی فارسی، مثلا من مشکلی با کلمه ی "دوزبانه" نمی بینم که بخوام مثل شما حتما از "بایلینگوال" استفاده کنم و منظورمم دقیقا همین مدل کلمات بود.

نیوشا سه‌شنبه 13 تیر 1402 ساعت 03:24

سلام امیدوارم که حالتون خوب باشه.
من یک همکار پاکستانی دارم و عید قربان رو بهم تبریک گفت و ازم پرسید شما جشن میگیرید، منم گفتم عید رو تبریک میگیم بهم ولی جشن نمیگیرم، بیشتر بستگی به خود فرد داره، تعجب کرده بود ! گفت ما قشنگ جشن میگیریم.
بعد گفتم ما عید غدیر بیشتر، جشن گرفته میشه و مهمونی و مراسم هست براش. گفت منظورت همون محرم هست؟!!!!
دقیقا اصلا نمیدونست غدیر چیه!

سلام،
ممنونم عزیزم.
آره، عید فطر و قربان خیلی مهمن.
عاشورا رو یه عده جشن میگیرن چون میگن روز هبوط حضرت آدمه. یه عده هم میگن روز نجات حضرت موسی و بنی اسرائیل بوده یا یه چیزی تو این مایه ها.
غدیرم که فقط خودمون میدونیم چیه :)).

ربولی حسن کور دوشنبه 12 تیر 1402 ساعت 20:22 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
چیز 129 سانتی؟ یعنی چی بوده؟

سلام،
حوصله ی توضیح نداشتم دیگه، شما همون چیزو از من بپذیرید :)))).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد