روزمره

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

از سری دردسرهای دکتر رفتن!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روزمره

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دوستای ما/ بیمارستان/کار

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

از کتاب ها


این تیکه ها مال کتاب آب نبات نارگیلی هست. کتابش حرف های فلسفی نداشت که بنویسم ، ولی این تیکه هاشو با این وجود دوست داشتم:


سعی کردم از قدرت بیانم استفاده کنم. یاد حرف های آقای جاجرمی خدابیامرز افتادم. اولین جمله ی آرامش بخش را که گفتم خانم شهریاری به حرفم فکر کرد؛ اینکه زندگی خیلی مهم تر از این موضوعات پیش پا افتاده است. چون کل اطلاعاتم در همین حد بود، دومین جمله ی آرامش بخش را از خودم درآوردم و گفتم: "ولی خا همین چیزای پیش پا افتاده زندگی رِ مسازن.".

--

(پسره تو رودرواسی رفته مجانی به بچه های یکی فیزیک درس بده ولی خودشم سواد چندانی نداره)

چون می ترسید جواب را بلد نباشم، دلم می خاست بگویم "کلاس مجانی سوال کردن نداره!" .

--

(داییه رفته خونه ی یکی دیگه که استراحت کنه)

- دایی، اگه قراره امشب بخوابی، پس چرا این همه فیلم آوردی؟

- یک چیزی هست به اسم آرامش. مسئله فقط خواب نیست؛ اینه که یک چند ساعتی به حال خودم باشم.

--

من با دیدن یک گیتار اسباب بازی در مغازه ی اسباب بازی فورشی آقای هوشمند به آقا جان گفتم دلم می خواهد با پول های عیدی گیتار واقعی بخرم و آقاجان با خنده گفت: " با پول عیدی هات فعلا گی بخر؛ بعدا تارش هم مخری." .

--

بالاخره هر چی عکس از صفحه های کتاب ها گرفته بودمو نوشتم. دیگه باید صبر کنین تا کتاب جدید بخونم و بیام چیزی بنویسم .