از مدرسه ها- قسمت دوم


اون مدرسه ای که گفتم سخت گیرن رو دیگه اصلا روز بازدید عمومیشو نرفتیم چون دیدیم ما در هیچ صورتی دلمون نمی خواد بچه مونو اینجا بفرستیم.

دیشب ولی رفتم پرسش و پاسخ اون مدرسه ی کاتولیک و خب عملا فهمیدم که ما شانس زیادی برای این مدرسه نداریم. گفت معیارهامون برای برداشتن بچه ها ایناست 1) کاتولیک باشن 2) خواهر یا برادری اینجا داشته باشن 3) فاصله شون نزدیک باشه.

ما دو تای اولو که کلا نداریم. توی آخری هم خونه مون دوره ازشون.یعنی؛ مدرسه ی عادی دیگه ای هست که نزدیک تر باشه به خونه مون.

ولی خانمه که صحبت می کرد، قشنگ مشخص بود که از زمین تا آسمون با اون یکی مدرسه فرق داره.

کلا تعریف این مدیر از مدرسه با اون مدیر خیلی فرق داشت. اصلا حتی یک کلمه راجع به سیستم نمره دهی و آموزش حروف الفبا و اینا صحبت نکرد.

فقط می گفت که بچه ها از مهد کودک میان، طول می کشه تا قوانین رو یاد بگیرن. ما به بچه ها مصرف گرا نبودن و صرفه جویی کردن و به طبیعت اهمیت دادن رو یاد می دیم. و آخرش هم که می خواست بهمون بروشورشونو بده گفت به همین دلیل هم، از بروشورهای پارسال استفاده کرده ایم. نمیشه که به بچه ها بگیم برای طبیعت اهمیت قائل باشن، ولی خودمون کاغذای پارسالو بندازیم دور و دوباره کاغذ پرینت بزنیم. ببخشید اگر از بروشورهای پارسال استفاده می کنیم. چیزای جدیدتر، توی سایتمون هست اگر می خواین. این بروشور توش فقط اسم فلانی نیست.

مدرسه ای که خانمه تصویر می کرد، بیشتر می تونم بگم امور پرورشی بود تا آموزشی. مثلا می گفت می خوایم بچه ها با سر، قلب و دست کاراشونو انجام بدن. هم فکر کنن، هم مهربون باشن، هم حرکت داشته باشن و فعالیت کنن. با همدیگه پروژه زیاد داریم، جشن می گیریم، کاردستی درست می کنیم و ... .

تو روزایی که عیده، برای بچه ها بیشتر توضیح میدیم که چرا تعطیلیم. عیدهای مذهبی رو بیشتر بهشون می رسیم و پروژه های چند روزه داریم با بچه ها. این جوری نیست که بچه ها فقط بدونن که تعطیلن، یعنی مدرسه نمیان.

توی هر کلاس چند نفری کار می کنیم. اگر یکی از همکارا مریض بشه، کلاس بچه ها تعطیل نمیشه یا بچه ها کارهای الکی نمی کنن. همکارش درس رو ادامه میده.

زنگ های تفریحمون بعد از 45 دقیقه نیست لزوما. کلاس از 8 هست تا 8.45 و دوباره از 8.45 هست تا 10.10 (این عدد آخر رو دقیق یادم نیست، ولی همین حدود بود). بعدش زنگ تفریحه. دلیلش اینه که یه وقتایی بچه ها بعد از 45 دقیقه تازه اومده ان توی کار و غرق درس شده ان، نمی خوایم اونجا یهویی بگیم خب الان کلاس تموم شد. معلم توی این شرایط درسش رو ادامه میده و حتی اگه مثلا این زنگ آلمانی دارن، زنگ بعد ریاضی، همین آلمانی رو ادامه میده و زنگ ریاضیشون کوتاه میشه و روز دیگه ای ممکنه برعکس بشه.

اولش که بچه ها از مهد میان، همه مثل هم نیستن. ما بچه ها رو مجبور نمی کنیم که همه شون 45 دقیقه رو کامل بشینن. برای هر بچه جدا تصمیم می گیریم. یعنی ممکنه یه بچه ای بعد از ده دقیقه بخواد بلند بشه و بلد نباشه بشینه و تمرکز کنه روی یه کاری. ما جلوش رو نمی گیریم. کم کم بهش یاد میدیم.

زبون انگلیسی از کلاس سوم شروع میشه مثل همه ی مدرسه ها. ولی ما یه همکاری داریم با یه نفری که انگلیسی درس میده. و اگر تقاضا براش باشه، می تونیم ازش دعوت کنیم که هفته ای یه بار مثلا بیاد و با بچه ها کار کنه. چون ممکنه بعضی از بچه ها توی مهد کودک انگلیسی یاد گرفته باشن و اگه بخوان صبر کنن تا کلاس سوم، فاصله اش زیاد میشه.

بچه ها رو تشویق می کنیم که پیاده بیان. اگر پدر و مادری هستین که بچه هاتونو با ماشین میارین، لطفا اگه میشه پیاده بیارین یا حداقل بخشی از راه رو پیاده بیارین.

ما پروژه های پیاده روی هم داریم. بچه ها مثلا به کلیسا پیاده برده میشن.

هفته ای یه بار از کلاس سوم به بعد میرن کلیسا.

در مورد ا گ اس، از ساعت 15 به بعد، هر زمانی که دلتون خواست می تونین بچه تونو ببرین. ما توصیه می کنیم که تا 16 بچه رو ببرین. اگر بعد از 16 بخواین بچه توی مدرسه باشه، امکان پذیره ولی میشه Spätdienst (اشپِت یعنی دیرهنگام؛ دینست یعنی سرویس؛ تحت اللفظی میشه خدمات دیرهنگام؛ یعنی وقتی شما بیشتر از زمان معمول کاری، بخوای که بهت خدمات بدن و مجبور بشن به خاطر تو بیشتر واستن؛ توی مهد که برای اشپت دینست معمولا باید پول اضافه می دادی، اینجا رو نمی دونم).

--

خانمه راجع به سیستم نمره دهی حتی صحبت هم نکرد و اصلا انگاری اهمیتی هم نداشت.

--

بعد از جلسه، رفتم با مدیره بیشتر راجع به تعداد تقاضاهاشون صحبت کردم و گفت که توی سال های اخیر تقریبا همیشه متقاضی بیشتر از تعداد صندلی هاشون بوده.

با این حساب فکر نمی کنم ما خیلی شانسی برای این یکی مدرسه داشته باشیم. چون همون طور که نوشتم ما عملا هیچ کدوم از سه تا شرط رو نداریم.

و تازه فهمیدم که عملا حتی انتخاب دوممون هم اون قدری که فکر می کنیم مهم نیست.

این جوریه که ما توی فرم باید دو تا انتخاب رو پر کنیم. یعنی؛ مشخص کنیم که انتخاب اول و دوممون چیه. بعد برای ثبت نام فقط برای مدرسه ی اول میریم. مدرسه ی دوم رو لازم نیست که بریم.

اگر مدرسه ی اول بهمون جا نداد، اونا خودشون با هم دیگه صحبت می کنن که ببینن چیکار کنن و تضمینی هم نیست که توی مدرسه ی انتخاب دوممون بهمون جا بدن.

خلاصه بهتون بگم، تمام دردسرهای زمان مهد کودک دوباره برقراره.

به خانمه می گم ما اصلا تجربه ی خوبی از مهد کودک ها نداشتیم و دلمون نمی خواد که اون تکرار بشه. اون زمان هم به ما می گفتن که شما "حق"تونه که یه جا بهتون جا بده ولی با این وجود کسی به ما جا نداد.

میگه نگران نباشین؛ توی این شهر، هیچ وقت این جوری نمیشه. یه مدرسه ای بهتون جا میده حتما و قانونا اگر تعداد بچه ها بیشتر از صندلی ها باشه توی یه "شهر"، یکی از مدرسه ها موظفه یه کلاس اضافه بزنه تا به بچه ها جا بده.

ولی خب شهر ما سه تا منطقه ی مختلف داره که بین هر کدومشون جاده است. یعنی مثلا ده دقیقه تو جاده باید باشی فقط تا برسی به اوایل اون یکی منطقه! و خب مشخصا بالاخره تو این منطقه های کوچیک کوچیک، یه مدرسه ای پیدا میشه که تعداد بچه هاش کمتر باشه از صندلی هاش.

البته؛ من فکر می کنم یکی از همین دو سه تا مدرسه ی نزدیکمون بهمون جا میده، ولی خب خیلی هم اون مدلی که کاتارینا می گفت که مشکلی نیست و تو این شهر هر کی هر جا بخواد بهش جا میدن نیست.

--

حالا امشب جلسه ی پرسش و پاسخ یه مدرسه ی دیگه رو باید برم: مدرسه ای که رایان توش درس می خونه.

البته؛ احتمالش کمه که بخوایم اونو انتخاب کنیم ولی خب، میریم؛ ببینیم چی میشه.