زندگیم به قبل و بعد از تزریق خون تقسیم شده الان. کلا، جهان و هستی و زندگی و همه چی، بعد از تزریق خون قشنگ تر شده .
--
خانمه بهم سرم آهنو وصل کرده. وقتی درآورده، میگه میشه سوزنو بذارم تو بدنت بمونه تا فردا یا درش بیارم؟ :| گفتم نه، درش بیار!
این خیلی برام جدید بود. آیا آدمای دیگه سوزن آنژیوکتو میذارن تو دستشون وقتی فرداش دوباره نوبت دارن؟! یعنی، 24 ساعت میذارن باشه؟! صبح ساعت 9 به من آهن تزریق کرده بود و برای فرداش ساعت 12:30 نوبت داشتم.
--
رفتم دیروز خون هم گرفتم دو تا پاکت. وقتی خانمه اومده بود دومی رو باز کنه، ازش پرسیدم چند سی سی خون گرفتم من؟ گفت بسته هاش بین سیصد تا چهارصد سی سی داره. اون یکیو چک کرد، گفت این 330 تا داشته. یعنی؛ من حدودا 600 700 سی سی ای خون گرفتم. ب منفی هم بهم زدن با اینکه من گروه خونم ب مثبت بود.
اول خانمه اومد وصل کرد و رفت. یه چند دقیقه ای گذشت، من دیدم این چیزی ازش نمیاد اصلا. اومدم صداش کنم، هنوز نگاهش کردم، گفت الان دکتر میاد. دکتر که اومد، گفتم این نمیاد که. گفت میدونم، من باید اینو راه بندازم!
همیشه که آهن بود، خود اسیستنت ها انجام میدادن. این یکیو باید شیرشو دکتر وا می کرد حتما!
بهش گفتم برای دیروز و امروز برام مرخصی استعلاجی بنویس. دو تا معرفی نامه هم برای دکترای دیگه بهم بده. گفت باشه.
بهش گفتم اینو یه جوری بنویس که نشون بده که باید فوری نوبت بگیرم وگرنه که اینا برای چند ماه دیگه نوبت میدن. گفت باشه. بعد که بهم داده، می بینم تو متنش نوشته فوریه!! من فکر می کردم از اونا بهم میده که کد داره روش، مثل اون دفعه که اون دکتره بهم داده بود.
زنگ زدم به یه دکتر زنان و با کلی التماس و اینا، میگم یه نوبت زود به من بدین، میگه 8 می (یعنی دو هفته دیگه)! میگه معرفی نامه ای داری که روش کد داشته باشه؟ میگم نه، فقط روش به صورت متنی نوشته فوری! دیگه گفت فعلا پس همین 8 می رو بهت میدم، اگه شد، باز زودتر بهت میدم. گفتم باشه، اگه کسی هم کنسل کرد، به من خبر بده. یه چند دقیقه بعدش دوباره زنگ زد، گفت سه شنبه ی هفته ی بعد، 4 عصر بیا.
حالا اینم بریم ببینیم این چیه.
اون یکی نوبتم برای آندوسکوپی و کولونوسکوپیه. اول که خوشحال شدم که دکتره گفت اینم چک می کنیم. گفتم خب، باز خوبه که اهمیت میده و میگه یه وقتی مشکل از اعضای داخلیت نباشه. ولی الان که همسر گفت بیهوشی داره، کلا نظرم عوض شد. من نمی خوام بیهوش بشم .
--
از دیروز که خون زده ام، هی به نوک انگشتام که صورتیه نگاه می کنم و ذوق می کنم . گفتم این ذوقو با شما شریک شم :). اگه نوک انگشتاتون، مخصوصا انگشتای پاتون، صورتیه، بدونین شما فانتزی یه عده ی دیگه رو دارین زندگی می کنین :).
یادم نیست واقعا آخرین باری که نوک انگشتام صورتی بود کی بود. اصلا بهش دقت نکرده بودم. انقدر که به مرور رنگشون پریده بود، منم دیگه بهشون عادت کرده بودم. الان که خون زده ام، می فهمم که رنگ انگشتام عوض شده. حتی رنگ لبامم عوض شده :).
خود خانمه که اومد جمع کنه دم و دستگاه تزریقو، گفت یه کمی رنگ اومده تو صورتت. خلاصه که من الان یک عدد دخترمعمولی پررنگ هستم، خوشحال هستم (اگه دهه شصتی باشین، احتمالا الان یادتون میاد که یکی بود تو تلویزیون می گفت: "من کلاس اولی هستم، خوشحال هستم.").
--
از دیروز عصر همه ی وجودم درد گرفته بود. اول پام بود، بعد گردنم، بعد تقریبا کل بدنم. الان کم و بیشتر بهترم. دیگه این عوارض خون زدن هم تموم بشه، امیدوارم بهتر بشم واقعا :).
--
برا دوشنبه هم دکتره نوبت داده که ازم تست خون بگیره. 600 سی سی خون زده، باز فکر کنم بیست سی تاشو پس می گیره .
کلا هم هر بار که میرم آهن بزنم، قبلش ازم خون می گیره. یه بار که دو سه هفته ی متوالی گفته بود بیا آهن بزن، دلم می خواست یه بار بهش بگم خانم به خدا این قدری که شما از من خون می گیرین، من از هفته ی قبل اصلا تولید نکرده ام! دو زار آهن به آدم می زنین، فکر می کنین من الان یه لیتر خون تولید کرده ام با این! والا!
--
هفته ی پیش که مرخصی بودم. دوشنبه که تعطیل رسمی بود. سه شنبه، یه روز کار کردم. باز چهارشنبه و پنج شنبه اش نرفتم. جمعه دوباره کار کردم ولی خیلی همه چی شلوغ پلوغ بود. امیدوارم هفته ی بعد بهتر باشه. هر چند که هفته ی بعدم دو تا نوبت دکتر دارم و باز یه خط در میون نیستم سر کار.
--
فردا مهمون داریم. از اونجایی که الان دیگه پنل خورشیدی داریم، از این به بعد، هر چی مهمون بیاد، من یه فسنجون میذارم که از صبح تا شب بپزه . والا! خب حیف میشه این همه انرژی!
--
برای پسرمون باید بریم خودنویس بخریم. البته؛ مطمئنا خودنویس کلاس اولی ها منظورمه دیگه.
اینجا برای نوشتن سیستمش یه کمی با ایران متفاوته، چون خطشون متفاوته. کلاس اول که بچه ها عادی می نویسن و با مداد. کلاس دوم، از یه جایی به بعد خط پیوسته رو بهشون نشون میدن که اونم چند مدل داره. یه مدلاییش ساده تره، یه مدلاییش یه کمی سخت تره. تقریبا همزمان با اینکه این خط رو شروع کنن، استفاده از خودنویسم شروع می کنن. تا قبلش اصلا با خودکار نمی نویسن. نمی دونم کی قراره نوشتن با خودکارو شروع کنن.
--
امسال، برای اولین بار، برای عید پاک به همسر گفتم تخم مرغ شانسی بخره که قایم کنم و پسرمون پیدا کنه. ده تا گرفت. من اینا رو قایم کردم.
نه تاش پیدا شد. دهمی رو هر چی می گشت پیدا نمی کرد. خودمم پیدا نمی کردم دیگه! انقدر که حافظه ام کار می کرد. تا آخر روز هی این ور و اون ورو گشت ولی نبود. منم دیگه گفتم شاید اشتباه می کنیم؛ اصلا نه تا بوده ان، ده تا نبوده ان!
آخرش، فردا که همسر اومد براش ظرف برداره و توش شیر و کورن فلکس و از اینا بخره، دید براش گذاشته ام تو ظرفش تو کابینت .
--
رفته بودم سوغاتی بخریم تو لندن، همسر می پرسه اینو بردارم یا اینو؟ من گفتم برای من که فرقی نداره. پسرمون یه نظری داد. همسر اون یکیو برداشت. پسرمون میگه خب تو که میخوای چیزی که خودت می خوایو ورداری، چرا می پرسی؟
--
من از ساعت 4 5 هی داشتم میگفتم گشنمه، یه چیزی بخوریم. ولی همسر هی می گفت اینم بریم، اونم بریم، اونم بریم، بعد.
آخرش ساعت 10 شب رفته بودیم شامو تو رستوران بخوریم. پسرمون خسته و کوفته بود، منم که جون نداشتم، شبم که دیروقت بود. بداخلاق بودیم. همسر میگه من به خاطر شما اومده ام الان اینجا؛ می خواستم شما خوشحال بشین.
پسرمون میگه الان فکر می کنی ما خوشحال شدیم؟!
خداروشکر عزیزم که بهتره حالت، امیدوارم زودتر دلیلش مشخص بشه و کامل حالت خوب بشه. در مورد آنژیوکت این کارو ایران هم انجام میدهند وقتی یه کاری چند مرحله ای هست و چند روز پشت سرهم باید تزریق داشته باشیم میذارن آنژیوکت بمونه و میگن مراقبت کن ازش. بخصوص که شما کم خون هم هستی احتمالا سخت هست پیدا کردن رگت خواسته اند که هر دفعه اذیت نشی بابت پیدا کردن رگ، البته نگهداری از آنژیوکت هم یکم سخته خودش.
راستش من تجربه خوبی در مورد تشخیص دکترها اینجا ندارم که باعث شد خیلی اذیت بشم تا آخر رفتم ایران و اونجا مشکل مشخص شد برای همین دخالت کردم و گفتم که شاید دکترهای ایران بتونن بهتر تشخیص بدن ولی امیدوارم دکترهای آلمان تشخیص دقیقی داشته باشند و زیاد اذیت نشی. خیلی مراقب خودت باش عزیزم.
قربونت عزیزم، مرسی :).
.
.

.
امیدوارم دلیلش واقعا راحتی من بوده باشه، نه راحتی خودشون
منم تجربه ی جالبی از تشخیصای دکترای اینجا ندارم. حالا ببینیم چی پیش میاد دیگه. دارم دنبال دکتر تو ایرانم میگردم. ان شاالله که خیره
یادمه یه بار نوشتی احساس می کنی رنگ لب اروپایی ها با ما فرق داره. من تعجب کردم اون موقع، نگو از کم خونی بوده. حالا خودت لب گلی شدی
آره، خودمم اتفاقا دیروز دقیقا به همون جمله فکر کردم و با خودم گفته ئه، پس اشکال از من بوده :).
حتی، یادمه چند وقت پیش، یه بار پشت میز کارم نشسته بودم، اتفاقی کف دستمو نگاه کردم، با خودم گفتم وا، چرا انقد سفیده دست من؟ انگاری هیچی خون توش نیس. یه کمی دستمو باز و بسته کردم که خون توش به جریان بیفته. ولی بازم سفید سفید بود. تعحب کردم. شونه مو بالا انداختم و به کارم ادامه دادم.
الان که رنگ دستامو می بینم، می فهمم که من اون زمان خونی نداشته ام واقعا :).
خداروشکر که حالتون بهتره ؛


برای من عجیبه وقتی میگید با هموگلوبین ۸ معتقد بودن مشکلی نیست ؛ اخه چطور همچین چیزی میشه
منم تایید میکنم تجربه بیهوشی و خواب خوش ایندشو؛ من فقط یه چیزی برام عجیب بود وقتی از بیهوشی بلند میشدم ، من سه یا چهار بار به خاطر ERCP تحربه خواب مصنوعی رو داشتم ، وقتی تو تهران بود بلند میشدم تعجب میکردم چرا دورم فارسی حرف میزنن ، وقتی المان بودم تعجب میکردم چرا پرستارا المانی بلدن ، هر سری بلند میشدم فکر میکردم یه جای کار میلنگه و یه بلایی سرم اودن
اون رو بهش میگن Nadel ولی در اصل چیزی که میمونه یه تیکه پلاستیکه داخل رگ؛ اگر وسط ارنج نباشه و اون دست رو لازم نداشته باشید یا جایی نباشه که هی بخواین خم کنیدش به نظرم بهتره بذارین بمونه تا دوباره سوزن نزنن بهتون :) تو بیمارستان هم معمولا تا یکی دو هفته میمونه تو دست بیمار دیگه عوضش که نمیکنن هر روز :)
تزریق خون و نوشتن گواهی فوت حتما اپورباتیسون میخواد ؛ حتی خون گرفتن از متهم رو میشه داد بقیه انجام بدن ولی اینو خود خود دکتر باید انجام بده؛ تازه در اصل دکتر باید تا پنج دقیقه بعد تزریق بالا سر مریض بمونه ، تو بیمارستان ها حتما انجام میدن ولی تو مراکز تزریق خون نمیدونم امکانش هست دکتر پنج دقیقه سر هر مریض بمونه یا نه :)
فکر مرخصی رو نکنید ، ادم به اندازه کافی تا بازنشستگی اش کار میکنه
چی بگم والا؟!
.
.
تنها کسی که بال بال میزد، اسیستنت آرتس پزشک خانواده ام بود که اونم اصالتا آلمانی نبود. چندین بار حالمو پرسید. حتی وقتی رفته بودم نامه ی ارجاعشو بگیرم و تو راهرو دیدم، واستاد و دوباره کلی توضیح داد و تاکید کرد که در اسرع وقت پیگیری کنم. حتی بهم زنگ هم زد بعدترش.
ولی پزشک خانواده ام، پزشک زنانم و هماتولوگم، هیچ کدوم هیچ نگرانی ای نداشتن.
حتی من این همه تزریق کردم، اصلا دکتر هماتولوگو ندیدم، فقط یه بار، بعد از سه چهار با تزریق، در حد سه چهار دقیقه. حتی وقتی هموگلوبینم ۵ بود هم نیومد بالاسرم، من خودم گفتم میخوام با دکتر حرف بزنم که اومد. وگرنه فکر نمیکنم که میومد. تازه، دیروز سرچش کردم، دیدم اوبرآرتسه تو یه بیمارستانی.
یه دوستی دارم تو ایران، متخصص داخلیه. میگه من وقتی مریض شصت ساله دارم، به پرستارا میگم اینو تحویلش بگیرین، این جوونه، حیفه.
حالا فک کنم این دکترا میگن این جوونه، بدنش می کشه! آخه، واسه تزریقم که میرم، قشنگ رنج سنی هشتاد به بالاس
--
تو بیمارستان عوض نمیکنن چون طرف رو یه تخت دراز کشیده همه اش، بلند نمیشه غذا درست کنه، کار کنه، رانندگی کنه و ...
من فکر میکنم چون پیدا کردن رگ من راحت نبود و یه بارم کلی سوزن سوزن کردن منو تا رگو پیدا کردن، صرفا واسه راحتی خودشون، ترجیح میدادن سختیشو من بکشم!
--
نمیدونم والا، پاکت دوم خونو که پرستار وصل کرد. فقط اولی رو دکتر زد :).
--
آره، اون درسته، ولی خب کارم که تلنبار میشه، آدم استرس میگیره :).
خدا رو هزار بار شکر که خوبی

در مورد آندوسکوپی من 2 بار انجام دادم یک بار با بی هوشی و یک بار بدون بی هوشی
بی هوشی اش قوی نیست و شبیه خوابه ... البته اونجا رو نمیدونم... یکی از بهترین خواب های عمرم که نمیخواستم بیدار بشم و وقتی دکتر صدام میزد میخواستم بهش چیز بگم که مگه نمیبینی خوابم
کلونسکوپی هم انجام دادم ولی چون کامل نبود واسه من اونم بدون بی هوشی بود ولی اینجا اگه کامل انجام بدن حتما بیهوشی داره
ان شالله که چیزی نیست و هر روز نوک صورتی انگشت هاتو میبینی
قربونت عزیزم.
.
مرسی که تجربه تو گفتی. امیدوارم اینم به خیر بگذره :).
به قولی، یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک ... .
امیدارم این بارم بجهم
بلا دور باشه
یادمه پارسال بهتون گفتم حتما پیگیری کنین یعنی شما پارسال تستهای گوارشی و زنان انجام ندادین ؟منم برای سلامتیم اهمال میکنم ولی تو رو خدا همه توصیه ها رو انجام بدین بیهوشی اندوسکوپی از نوع بیهوشی مرسوم نیست کاهش موقت هشیاریه و مث یه خواب شیرین میمونه از خواهرتون هم سوال کنین تا خیالتون راحت بشه امیدوارم سلامتی کاملو به دست بیارین ♥️♥️
من چندین بار رفتم دکتر، ولی هیچ دارویی ندادن و به نظرشون چیز مشکل سازی وجود نداشت.
ممنونم از تو ضیحاتت :).
سلام امیدوارم هر چه زودتر خوب خوب بشید
فقط بابت بیهوشی اندوسکوپی و کلونوسکوپی نگران نباشید چون بیهوشی نیست و مثل خواب هست و بعدشم عوارض خواصی نداره دوسه ساعتی کمی خواب آلود هستید. بدون بیهوشی هم من انجام دادم واقعا آندوسکوپی تحملش خیلی سخته ولی اینجوری خیلی راحته. انشالله که بهتون زود وقت بدن و به راحتی انجام بدین.
سلام،
ممنونم عزیزم :).
مرسی از راهنماییت. چون بیهوشی داره، در همون حد کم، مجبورم براش مرخصی بگیرم اون روزو. خسته شدم، انقد مرخصی گرفتم این روزا :(.