خیلی چیزا هس که باید بیام بنویسم. ولی فعلا تو حالت نفس حبس شده ام، باید نفسم درآد و به سلامتی بگذره این بخش پروژه تا بتونم بیام بنویسم.
ولی این یکیو نمیتونستم بعدا بنویسم، گفتم یه وقت یادم نره، خیلی حیفه:
گفتم که قرار شده آندره و اشتفی برن هفته ی بعد بلژیک، ببینن چیکار میشه کرد. حجم آشفتگی اشتفی و آندره قابل وصف نیست. پیترو که نگم. این وسط یه بار به من زنگ زد و چند تا سوال پرسید. منم واقعیتو بهش گفتم و آب پاکیو رو دستش ریختم. اونم فهمید قضیه چیه (که فکر کنم آندره و اشتفی تا حالا بهش عمق فاجعه رو نگفته بودن) و الان اشتفی و یکی دیگه اسفند رو آتیشن که چطوری این قضیه رو با پیتر حل کنن.
حالا این وسط پیام میرو تو گروه چی باشه خوبه؟!! اول یه جوابی تو ذهنتون بدین، بعد ببینین چقدر به واقعیت نزدیک بوده ؛-).
تو گروه زده، برا شام میاین یا نه؟ خواسته هاتونو یا آلرژیتونو بگین!!
سلام سلام



خدا قوت
حالا کاری به رفتار میرو ندارم، اخه هم میتونه کار خوبی باشه هم بد، من دقیقا نمیدونم سطح مسئولیت پذیری میرو چقدره، اما خب این کارش هم میتونه یه خورده اوضاع رو تلطیف کنه که مغزها تو این آَشفته بازار بهتر کار کنه، هم میتونه خشم آندره و اشتفی چند برابر کنه، که اونم باز برمیگرده به روابط قبلیتون و شخصیت این دو نفر.
ام برای من یه سوال بزرگ ایجاد شد، از این آشفتگی تعجب کردم، آخه این سطح آشفتگی تو شرکتای ایرانی خیلی زیاد پیش میاد، چون کلا استراتژی تو اکثر کارها چه کوچیک چه بزرگ، شب امتحانیه، بعد خیلی یه قستی از آشفتگی مدیران ایرانی بابت ناآگاهی و سواد تخصصی و بعد از اون پایین بودن سطح مهارت مدیریتشونه، حالا مسئله اصلی اینه که دیدن این آشفتگی ها تو سطح مدیران و سرپرستان برای خودت عادیه یا نه، میخوام ببینم تو کارای شرکت خودتون که با فرهنگ کاری آلمان پیش میره، تو از این آشفتگی ها دیدی؟
من وقتی تو یه سازمانی آشفتگی میبینم، یه حس عدم اعتماد بهش میگیرم، با خودم میگم اینا مسلط به کار نیستن! چون خودم دقیقا وقتی مسلط نیستم یا کارو پشت گوش انداختم اینطور میشم
علیک سلام،
.
میرو بالاترین سطح شرکته
برای ما این سطح از آشفتگی عادی نیست. یه دلیلش که حداقل به ذهن من میاد اینه که آلمانی ها خیلی محافظه کارن. این باعث میشه با کوچک ترین مشکلی، سریع همه چی رو مستند کنن و گزارش بدن و بگن وااای یه مشکل فلان جا پیش اومده. چون تحمل ریسک رو ندارن. هیچ وقت نمیان بگن خب درستش می کنیم، این که حله، حالا مشکل پیش اومده که اومده.
اینه که مشکل هیچ وقت خیلی حاد نمیشه. یعنی شیش سال قبل از اینکه بخواد حاد بشه، یکی مشکلو گزارش داده!
ولی بلژیکی ها هی تلاش کرده ان که مشکلو به نحوی حل کنن، بدون اینکه گزارش بدن. و در نهایت وقتی شرایط خیلی فاجعه شده و دیده ان که نمی تونن، تازه اون موقع گزارش کرده ان.
البته؛ شرکت با شرکت هم فرق می کنه ها. من نمی تونم تجربه ی خودمو از این 4 5 تا شرکتی که تا الان بوده ام به کل آلمان تعمیم بدم. بالاخره یه پروژه هایی مثل فرودگاه آلمانم 14سال طول کشیده ان و بودجه ی اولیه شون 2 میلیارد بوده که در نهایت با 7.3 میلیارد یورو ساخته شده!!
الان میتونم بگم اون مسئول واحدمون که چند سال بی خیالیش همه مون رو خصوصا من رو بیچاره کرده بود از نسل بلژیکی ها هست یحتمل.برم ببینم این بلژیکی ها سالها قبل در جنوب ساکن نبوده اند
میگم معمولی جان
حالا که میرو وقت و حوصله داره بهش بگین در این هاگیر و واگیر بد نیست بیاد زیر ابرو همه تون را هم برداره.
در هر حال ضرب المثل ها حق دارند صحت شون را در بستر غیر خودی بسنجند!
:))))). وای، این خیلییی خوب بود. کلی خندیدم، مرسی
.
دوست دارم جواب اندره و اشتفی رو در گروه بدونم
خیلی خوبه میرو..دنیای متفاوتی زندگی میکنه
قضیه این طوری بود که همون روزی که آندره عمق فاجعه رو فهمید، سریع توی گروه زد که ما فلان روز میایم بلژیک. که بعد میرو گفت که لطفا بندازیمش یه هفته عقب تر و اشتفی گفت اون هفته آلمان تعطیله و من نمی تونم.
بعد میرو گفت پس همین روز خوبه. من یه شام هم ترتیب میدم، بگین که میاین یا نه.
اشتفی و آندره هیچ کدوم جواب ندادن.
جمعه میرو زد که فلانی (از هلند) گفته میاد. شمام لطفا جواب بدین. اونجا دیگه اشتفی فقط زد که میایم، درخواست خاصی هم نداریم. البته؛ با کمی شکلک. ولی آندره اصلا جواب نداد.
شخصیت میرو برای من خیلی عجیبه واقعا.
و چیزی که منو بیشتر ناراحت میکنه اینه که حس می کنم عمق فاجعه رو میدونه، اما سعی می کنه با خوش و بش و زبون و این حرفا، لاپوشونی کنه، به جای اینکه چهار تا میتینگ بذاره و دنبال راه حل باشه.
ببین فرانسوی ها و بلژیکی ها کلا همینطورن
حالا حداقل بلژیکی ها یکم اخلاقشون بهتره ولی تو کار کردن کلا دنبال کار نکردن هستن
تو فکر کن من ۹۰ درصد همکارهام بلژیکی و فرانسوی هستن و این که تا حالا به قتل نرسوندمشون فقط لطف خدا بوده
وای، واقعا خیلی وحشتناکه کار کردن باهاشون. حالا آدم مثلا یه سال میتونه یه پروژه باهاشون کار کنه. ولی چطور آدم مثلا بیست سی سال باهاشون این جوری کار کنه آخه؟!!!
. من اگه زیاد بهم بگن تو این پروژه باشه، میگم خداحافظ
.
شما واقعا خیلی لطف خدا شامل حالتون شده که می تونین باهاشون کنار بیاین
چقدر بلژیکی ها بی خیالن، یاد ایتالیایی ها میفتم. ما مثل فرفره یا به قول شما اسفند روی آتیش، دنبال جمع کردن پروژه هستیم، اینها بی خیال و راحت زندگیشون رو میکنن
نمیدونستم ایتالیایی هام این جورین! خدا به خیر کنه برای شمام :).
خوبه دیگه از میرو باید یاد بگیریم برای چی حرص بخوره پیر میشه
واقعا
!!
وااای اقا خیلی خوبن







یعنی اصلا تو باغ نیستن
بعد براشونم مهم نیست تو باغ باشن
اینطورین که اره همینه اوضاع. دیگه نمه نمه با همین فرمون میریم جلو، بالاخره یه رووووزی حل میشه. حالا حل نشد هم از مسیر لذت بردیم
فقط اون جمله ی آخرت
.