در ادامه ی پست قبل، یه نمونه دیگه یادم افتاد.
جدیدا فروشگاه ادکا یه دستگاه هایی آورده که میتونی خودت باهاش بارکد رو اسکن کنی. هدف، احتمالا (!) این بوده که وقت آدما کمتر گرفته بشه برای تو صف واستادن و کار کارمندا هم کم بشه.
ما دفعه ی اول برداشتیم و آخرش هم نوشت که میتونی بری جلوی دستگاه پرداخت کنی. و رفتیم و خیلی خوب بود.
ولی همون یه بار بود. از دفعه ی بعد، هر بار گفت باید برین جلوی صندوق. و ما هر بار باید بریم تو صف واستیم مثل بقیه و دستگاهمونو بدیم به اون آدم صندوقدار و پولشم اونجا حساب کنیم!
تنها صرفه جوییش اینه که دیگه تک تک کالاها رو لازم نیس بذاریم رو نوارنقاله.
البته؛ همونم باز برا اینکه خوب آلمانی بشه ، یه سری از کالاها رو نمیشه با اون دستگاه زد. یعنی؛ مثلا اگه هر بار سی تا کالا می خریم، همیشه دو سه تاش هست که فقط میشه تو صندوق حساب کرد!
و از اون جالب تر اینکه، چند وقت پیش، یه بار که خرید کرده بودیم، برامون نوشت باید صبر کنین تا کنترل بشه! یعنی، واستادیم تا یه خانمی بیاد به صورت تصادفی ۷ ۸ تا از کالاهامونو چک کنه تا مطمئن بشه همه ی چیزایی که تو سبدمون هست رو اسکن کردیم!
و این جوری میشه که از اون دستگاه ها که همیشه ۳۰ ۴۰ تا هس، تو بهترین حالت ۳ ۴ تاش برداشته شده وقتی ما میریم. عملا، شاید بیست ثانیه تو زمان آدم صرفه جویی کنه :/! کسی رغبتی نمی کنه از این دستگاها استفاده کنه. چون عملا هیچ فایده ای نداره. بالاخره، آدم وقتی اون کالا رو برمیداره، زمان میذاره برای اسکن کردن بارکدش. از اون ور حداقل انتظار داره که تو صف وانسته دیگه. ولی خب نمیشه .
از اون ورم، مطمئن باشین همین ادکا کلی به این ور و اون ور پز داده که ما پروژه ی اتوماسیون و دیجیتالیزیشن داریم و احتمالا گفته ما تنها فروشگاهی هستیم توی این محدوده که این کارو کرده و از این حرفا .
--
حالا که تو این پست قبلی و اینجا راجع به آلمانی ها نوشتم، گفتم یه کم دیگه هم مثل قدیما از فرهنگ آلمانی بگم. قول میدم این دفعه تهش شبیه غرغر نشه .
--
یه چیزی دارن به اسم Adventskalender که معمولا یه جور جعبه ی شکلاته که ۲۴ تا خونه داره.
از اول دسامبر تا ۲۴ دسامبر که کریسمسه، بچه هر روزی یه دونه از این خونه ها رو باز میکنه.
معمولا شکلات توشه ولی هر چیزی ممکنه باشه. مثلا ممکنه شرکت، یه ادونتزکلندر مجازی درست کنه و شما روش کلیک کنی و هر روز یه سوال برنامه نویسی جواب بدی .
ادونتز کلندر خیلی چیز محبوبیه تو آلمان. شرکت ها به عنوان کادو به کارمنداشون میدن، تو مدرسه معلم ها طراحی میکنن و مثلا میگن هر روزی یه بچه ای بیاد خونه ی مربوط به اون روزو باز کنه، آدما خودشون میخرن، کلا هم چیز بامزه ایه. مخصوصا که چیزایی که توی هر خونه هس معمولا با خونه ی دیگه فرق داره و یه جور سورپرایزه و حتی عدداش هم به ترتیب نیست و باید بگردی و هر روز عدد اون روزو پیدا کنی. عددا رو هم عمدا با رنگ هایی نمی نویسن که خیلی شفاف باشه و داد بزنه من اینجام؛ یا ریز می نویسن؛ یا جعبه طرح داره و یه جاهایی عدده توی طرح ها گم میشه و ... .
--
تو مدرسه ها یه چیزی دارن با اسم Fegedienst (فه گه دینست)، یعنی خدمات جارو کردن؛ دینست یعنی خدمات و فه گه یعنی جارو زدن. برا هر کلاسی، بچه ها باید خودشون کلاسشونو هر روز تمیز کنن.
معلم می پرسه کی دوست داره تمیز کنه و بچه ها داوطلب میشن ؛ اگر کسی داوطلب نشد، معلم خودش یکی از بچه ها رو انتخاب میکنه.
اون روز بابای یکی از بچه ها نوشته بود تو گروه والدین که چرا بچه ی من این قدر داره جارو می کنه و قضیه چیه و اینا!
اون این طوری نوشت که ظاهرا این جوریه که بچه هایی که بعد از مدرسه میرن او گی اس (همون جایی که تا 16.30 می تونن بمونن)، تمیز نمی کنن و این عادلانه نیست.
ولی من از پسرمون پرسیدم، گفت این طوری نیست و من یه بار جارو کرده ام. معلم پرسیده کی داوطلب میشه؟ هیچ کس نشده و معلم به من گفته که تو انجام میدی؟ منم گفته ام باشه.
یکی دیگه از مادرا توی گروه گفت که دختر من دو هفته ی تمام جارو کرده و میگه که معلم بهش گفته که دو هفته جارو کنه.
بعد یکی اومد نوشت نه، دو هفته ای نیست و معلم هر روز نظر می پرسه.
ولی پسر ما هم گفت من دو هفته جارو کرده ام همون یه باری که قبول کرده ام .
حالا من نمی دونم بالاخره کدوم درسته و مدت داره یا نه و اینا. ولی خلاصه، کلیتش این جوریه دیگه.
بابای اون پسره هم توی گروه نوشت اگه فقط بچه هایی که نمیرن او گی اس باید تمیز کنن، این اصلا عادلانه نیس و بچه ی منم باید از این به بعد راس ساعت بیاد بیرون، از همین الان!
دیگه بعد از اون، کسی تو گروه چیزی ننوشت. ولی خب خداییش، معلم باید همچین کاری رو به همه بده و با یه ترتیب مشخصی، نه به صورت اختیاری و داوطلبی!
تازه، قضیه از اینجا شروع شد که بابای اون پسره گفت که برنامه ی تمیز کردن کلاس چیه؟ من یه روزایی میرم دنبال بچه ام؛ بعد باید نیم ساعت معطل بشم تا اون جاروش رو بکنه و بیاد. برنامه رو بگین که من اون روزا دیرتر برم. که خب، بعدش فهمید ظاهرا بچه اش خیلی رفته تو پاچه اش .
--
یکی از چیزایی که تو آلمان خیلی مرسومه، پخش کردن کار بین آدماس. مثل همین فه گه دینست که گفتم یا اینکه مثلا اینجا عنوان شغلی آبدارچی اصلا وجود نداره. دستگاه قهوه ساز هست، کتری برقی هم هس. هر کسی خودش باید برا خودش قهوه درست کنه، چه کارمند باشه، چه رئیس.
یه نمونه ی دیگه از پخش کردن کار رو بگم، اینجا پست حالت های مختلفی داره برای تحویل دادن بسته. من چندتاشو میگم: میندازه تو صندوق؛ نوع ارسال بسته طوریه که حتما باید ازتون امضا بگیره، پس، زنگ میزنه و بهتون دستی تحویل میده و امضا میگیره؛ خونه نیستین و میده به همسایه و یه کاغذ میندازه تو صندوق که ما دادیم به پلاک فلان؛ خونه نیستین و یه کاغذ میندازه که ما میدیم به فلان کیوسک (که باهاشون قرارداد داره و مشخصه، نه هر کیوسکی)؛ خونه نیستین و یه کاغذ میندازه که ما میذاریم تو فلان پکت استیشن.
تو این دو حالت آخر، معمولا یه ساعت مشخص میکنه که از چه ساعتی و چه روزی میتونین برین تحویل بگیرین. چون همون لحظه که نمیبره به اونا تحویل بده؛ مثلا آخر کارش یا آخر روز میبره.
اون روز برای ما برده بود تو پکت استیشن گذاشته بود.
قبلا یه مونیتور جلوی پکت استیشن بود که کیو آر کد روی کاغذی که انداخته بودنو اسکن میکردی و در یکی از صندوقا برات باز میشد و بسته ات رو رومیداشتی.
ولی اون روز دیدیم هیچ مونیتوری نیست. همون لحظه ماشین پست اونجا بود که بسته هایی رو بذاره تو اون پکت استیشن و همسر ازش پرسید باید چیکار کنیم الان؟
فهمیدیم الان دیگه همون مونیتورم صرفه جویی میکنن و نمیذارن. هر کسی باید خودش اپ پست رو نصب کنه و اونجا روی یکی دو تا دکمه ی مربوط به تحویل بسته کلیک کنه و با یه روندی براش در اون صندوق باز میشه.
این جوری، در حد همون مونیتور صرفه جویی کرده ان و کار و هزینه رو انداخته ان گردن کاربر نهایی.
--
یه نمونه ی دیگه ی پخش کردن کار اینکه موقع جشن های مدرسه، کارها رو مشخص میکنن که هر کلاسی چی باید بیاره و میگن مثلا سهم کلاس شما آوردن دو سینی مافینه. بعد می پرسن خب کیا داوطلب میشن؟
بالاخره همیشه دو سه نفر میگن ما میپزیم و میاریم.
این جوری میشه که مدرسه نه تنها نمیره برای جشنش کیک به جایی سفارش بده، بلکه کیک هایی که مادرا میارن رو میفروشه و پولشو میذاره توی صندوق فرآین مدرسه.
هر مدرسه یا مهد، یه فرآین (Verein) داره که کارش همکاری تو برگزاری همین کارهای جانبی مدرسه اس و یه صندوقی داره که با حق عضویت خانواده ها اداره میشه و پولایی که والدین بچه ها به صورت داوطلبانه میدن و پولایی که برای خریدن آب و آبمیوه و قهوه و کیک و همین چیزا میدن. خود حق عضویتش خیلی کمه، فکر کنم مثلا برای ما 12 یورو اینا در سال بود. ولی هر کس دلش بخواد، می تونه بیشتر کمک کنه.
سلام عزیزم، مرسی از اطلاعات جالبت
خیلی دیر دارم کامنت میدم چون بعد یه وقفه بخاطر شلوغی سر دوباره شروع کردم از جایی که نخونده بودم دارم پست هات رو میخونم تازه رسیدم به اینجا
شاید خودت میدونی تا الان ولی گفتم باز اطلاع رسانی کنم، این سیستم اسکن تو فروشگاه rewe خوب کار میکنه، حتی نیاز به برداشتن اسکنر نیست، با اپ خودش رو موبایل هم راحت اسکن میکنه، من به وای فای خود فروشگاه وصل میشم. برای من پیش نیومده محصولی رو اصلا اسکن نکنه، به ندرت پیش میاد که باید چند بار تکرار کنی تا بگیره، با خودپردازش هم قابل پرداخته همیشه. واسه همین واقعا در وقت صرفه جویی میشه.
علیک سلام،
خواهش میکنم. مرسی که باحوصله میخونی و کامنت میذاری :).
ما زیاد Rewe نمیریم. نمیدونستم با اپش هم میشه.
اونایی که تو ادکا نمیخوند، این جوری نبود که بارکدش خراب باشه و اسکن نکنه. کلا بارکد نداشت محصولاتش.
از این مدل صندوقای پستی، کیوسک، تو ایران هم هست. سرویس تیپاکس داره و اسمش لاکر یا جاباره. میتونی انتخاب کنی برات تو یه صندوق نزدیک به خونه ات بذاره و لینکشو برات بفرسته و ۲۴ ساعت فرصت داری بری بسته رو تحویل بگیری. حالا فرایند دریافتش چجوریه رو نمیدونم چون تیپاکس تو ایران خیلی بدنامه در ارسال بسته و نمیدونم کسی ریسک میکنه بسته رو بخاد اینجوری ازش تحویل بگیره یا نه :))
البته من خودم تجربه ارسال و دریافت بسته داشتم باهاش و خوب بوده واقعن. ولی به صورت کلی نام تجاری معتبری نیست (من نمیدونم چرا هربار میخام اینجا کامنت بذارم حس میکنم باید خیلی فارسی نویسی رو رعایت کنم و نگم برند، بگم اسم تجاری مثلن :))) )
جابار؟ یعنی جای بار؟ چه اسم بامزه ای داره :).
. یا اصلا لازم نیست حتما این قدر پیچیده فکر کنی، من بودم می گفتم شرکتش خوشنام نیس. یه جوری فارسی حرف زدی که حس کردم ترجمه اش کردی
.
چرا نام تجاری؟ خب میگفتی مارک
سلام. اینکه از فرهنگ آلمانی میگید خیلی خیلی برای من ارزشمند
من همیشه گفتم سفر توریستی برای من اونقدری جالب نیست من دوست دارم از نحوه زندگی و طرز فکر آدمای سرزمین های مختلف سردربیارم.
دختر معمولی جان بنظر شما چه نکاتی در آموزش حالا چه مدرسه چه مهدکودک بچه های آلمانی هست که تو ایران نیست؟
من یه دختر کوچولو دارم وقتی به جهان در حال تحول فکر میکنم خیلی میترسم، اینکه تو یه کشور تا این حد جامانده از قافله، چطور بچه م رو آماده ورود به جهان جدید بکنم.
هروقت شد لابلای پست هات ممنون میشم به این موضوعات اشاره کنی
علیک سلام،
. اینه که ترجیح میدم چیزی ننویسم. فقط خودم سعی می کنم کاستی های مدرسه رو برای پسرمون جبران کنم. ولی اگر جبران نکنم و بذارم با همون مدرسه پیش بره، اصلا خوب نیست "به نظر من".
عزیزم، اگه از نظر امکانات منظورته، حداقل در حد مهد کودک ها و مدارس که من می دونم، تو ایران هیچی کمتر از آلمان نیست. اگه بیشتر نباشه، کمتر نیس. اما خب، امکانات توزیع یکسانی نداره مثل اینجا؛ همه به همه چی دسترسی ندارن.
مدرسه های اینجا - حداقل در اون حدی که ما تا الان تجربه کرده یم- خوب نیستن واقعا.
ولی راستش، من اگه بیام از بدی های اینجا بنویسم، بلافاصله با جمله ی "ناراحتی، برگرد" مواجه میشم
اما اینکه کلا می بینی آلمان، به نسبت ایران، "فعلا" شرایط بهتری داره، به دلیل اینه که اینا مدیریتشون فرق داره، فرهنگشون هم همین طور. در این مورد، اگه یادم باشه، بعدا یه چیزایی می نویسم :).
سلام عزیزم من خواننده خاموشم که بیشتر از دوساله دنبالتون میکنم .
این پست و پست قبل رو خیلی دوست داشتم.
ممنونم
براتون بهترین ها رو آرزو میکنم
سلام :)،
خوشحالم که این همه وقته اینجا رو میخونین :)..
سلام،
بخش آخرش برام جالب بود.
علیک سلام،
:).