یه بنده خدایی سال ها پیش یکی دو سال آلمان بوده و خوشش نیومده و برگشته ایران. چند ماه پیش برادر کوچیک تر گفت که پشیمون شده و تصمیم گرفته که دوباره برگرده. از آشناهای برادر کوچیک تر بود. ازش پرسیدم چطوری قراره بیاد؟ گفت با جعل مدرک و قرارداد صوری کاری و اینا. گفتم من که خوشبین نیستم. این جور آدما همه کلاه بردارن. گفت نمی دونم دیگه. فعلا که این جوری تصمیم گرفته ان.
گذشت و چند هفته پیش، توی میتینگ خانوادگی، برادر کوچیک تر گفت راستی گفتم چی شد بهت؟ گفتم نه، چیکار کرد؟ گفت هیچی، طرف براش قرارداد صوری جور کرده و طرف هم با اون بلوکارت گرفته و اومده. الان که اومده، فهمیده برای اینکه بتونه بلوکارت رو نگه داره، باید حتما سه سال توی همون شغل یا یه شغل با همون زمینه ی کاری و در همون سطح داشته باشه. حالا رشته ی طرف چیه؟ ارشد زبان آلمانی. رشته ای که طرف براش قرارداد کاری نوشته چیه؟ مهندسی کامپیوتر! حالا یا طرف باید به مدت سه سال 2 هزار یورو در ماه به این کلاه برداره پول بده که بتونه همین قرارداد رو حفظ کنه یا بره یه جای دیگه به عنوان مهندس کامپیوتر کار کنه - که مشخصا نمی تونه- یا بره درخواست پناهندگی بده!
شاید بگین خب بره یه جای دیگه کار کنه، این که صوریه قراردادش. ولی باید بگم شغل دوم تو آلمان مالیاتش به شدت بیشتره. ضمن اینکه یه حداکثر تعداد ساعتی وجود داره برای کار کردن. طرف نمی تونه مثلا ادعا کنه که داره هفته ای 80 ساعت کار می کنه. الان سرچ کردم - نمی دونم درست یا غلط- نوشته بود که حداکثر هفته ای 48 ساعت میشه کار کرد! یعنی؛ این بنده خدا، 40 ساعت که برای کار اولش رد میشه براش. اگر بخواد قانونی کار کنه، حداکثر هفته ای 8 ساعت می تونه کار کنه که برای اونم باید کلی مالیات بده.
همین جوریشم آدم نمی تونه اینجا راحت ماهی 2000 یورو پس انداز کنه. این بندگان خدا بدون داشتن مدرک مناسب، نمی دونم چطوری می خوان همه چیو مدیریت کنن؛ هم ماهی 2000 یورو به اون طرف بدن، هم خرج زندگی یه خانواده ی سه نفره رو جور کنن!
از اون طرف، هم همه چیشونو هم تو ایران فروخته ان و دیگه برگردن براشون معنی ای نداره.
--
داشتم برا یه جا واسه شغل، رزومه می فرستادم، بر خلاف اکثر جاها که میگن فقط رزومه بسه، این گفته بود رزومه و کاورلتر و حتی گزارش های شغل های قبلی هم اجباریه.
اومدم گزارش های شرکت های قبلیمو نگاه کردم و دیدم چقدررر همه شون برام خوب نوشته بودن؛ واقعا خوب. مال زمانی که تو دانشگاه درس می دادمو که فکر کنم هیچ وقت آلمانیشو نخونده بودم! چون اون زمان آلمانی بلد نبودم. احتمالا همون اوایل یه بار تو گوگل ترنسلیت زده ام ببینم چی میشه معنیش ولی آلمانیشو یادم نمیاد که خونده باشم. و چقدر چیزایی نوشته بودن که خودم بهش دقت نکرده بودم. مثلا استادم نوشته بود که در صورت لزوم، حاضر بود بیشتر کار کنه؛ مثلا وقتی ددلاین کنفرانس ها نزدیک بود. من هرگز همچین خاطره ای یادم نمیاد ولی احتمالا کرده ام همچین کاری که نوشته! شرکت قبلیم که شیش ماه بیشتر اونجا نبودم، نوشته بود عالی و خیلی با دقت انجام داده همه ی کاراشو و دونه دونه لیست کرده بود کارایی که کرده بودم. جالب اینکه با این که شیش ماه بیشتر پیششون نبودم، نوشته بود وقتی حجم کار زیاد، تحملش زیاده.
واقعا چه قابلیت هایی داشته ام و خودم خبر نداشته ام. حیف شده که منو از دست داده ان .
این قابلیتی که هم استادم گفته بود و هم این شرکت آخری نوشته بود، به آلمانی میشه Belastbarkeit (بِ لَست بار کایت). جدا جدا نوشتم که بدونین ترکیبش چطوریه. کلمه ی "لَست" یعنی بار. پسوند "کایت" هم اسم سازه. پیشوند "بِ" به معنی ایجاد کردن یا فراهم کردن یه موقعیته. توی این حالت، یعنی مثلا روی طرف بار بذاری. پسوند "بار" هم قابلیت رو نشون میده (مثل قابل خوردن).
در واقع، این کلمه میگه تا چقدر طرفو بارش کنی، تحمل می کنه، چقدر قابلیت داره که بار بذاری روی دوشش! همین قدر قشنگ .
من اگه ببینم یه شغلی توی توضیحاتش و اون قسمتی که انتظاراتشو نوشته، نوشته باید بِلَستبارکایت خوبی داشته باشین، سریع اون صفحه رو می بندم و براش اپلای نمی کنم. میگم این فشار کاریش بالاس، گفته تحت فشار هم بتونی کار کنی. به درد منی که بچه دارم و باید راس ساعت ورش دارم و راس ساعت بذارمش و زمان کاریم کاملا مشخصه نمی خوره.
حالا می بینم، اتفاقا اون ویژگی ای که به چشم کارفرماهام اومده، دقیقا همین بوده :/!
--
چند وقت پیش خواهر کوچیک تر یه بار تو گروهمون نوشت یه سوال هندسه پسرم داشت (فکر کنم کلاس نهم یا دهمه)، ما نتونستیم حلش کنیم. دادیم به مامان حلش کرد. کلی مامانو تشویقش کردیم .
برا همسر تعریف کرده ام. میگه سوالش چی بوده؟ بده ببینم. سوالو بهش داده ام. یه قلم و کاغذ ورداشته، شکلو رسم کرده. سوال گفته اگر نیمساز فلان ... . میگه خب، نیمساز چی بود؟
--
انتخابات آلمانم تموم شد و تکلیف دولت بعدی تا حد زیادی مشخصه. اما نکته ی جالبش برای من نتیجه ی انتخابات بر اساس سن و تحصیلات و سایر شرایط بود. توی این لینک می تونین نتایج رو بر اساس مشخصه های مختلف ببینین. توی شکلی که نشون داده (یه کم پایین تر از ویدیو) می تونین نتایج رو بر اساس (از چپ به راست) نتایج کلی، جنسیت، سن، تحصیلات، وضعیت اشتغال و وضعیت مالی ببینین.
نکته ی جالبش اینه که بیشترِ طرفدارهای حزبِ مخالفِ خارجی ها (AFD) تو بازه ی 35 تا 44 سال هستن. پیرهای بالای 70 سال هم از همه بیشتر با خارجی ها در صلح و صفان، بر خلاف تصور معمول که فکر می کنه پیرا از خارجی ها بدشون میاد. منم تصورم این نبود و الان که فهمده ایم، واقعا خوشحالم که توی یه محله ی پیرنشین زندگی می کنیم . بالاخره، خوبه که حس کنی مردم سایه تو با تیر نمی زنن
.
کلا نتایج تامل برانگیزه وقتی بر حسب شرایط مختلف مرتبش می کنین.
چند روز پیشم با دوستامون رفتیم کارناوال دیدیم. توی کارناوال همیشه از این موضع گیری های سیاسی هست. از قدیمم بوده، چیز جدیدی نیست. مثلا؛ یه عده با پرچم اکراین اومدن رژه رفتن؛ یه عده با شکلک های مسخره شده ی پوتین و ترامپ و شی جین پینگ و یه عده هم با شکلک ترامپ و آلیس وایدل (رئیس حزب آ اف د). نکته ی جالبش این بود که آلیس وایدل رو در حالتی نشون میداد که داشت تلاش می کرد رای اولی ها رو جذب کنه.
از کارناوال برگشتنی، رفتیم یه جا ناهار خوردیم و قرار شد بریم خونه ی دوستامون. ما ماشینمونو خیلی دور پارک کرده بودیم و با قطار رفته بودیم تا اون جایی که کارناوال بود؛ چون مسیرها بسته بود و راه هم زیاد بود. دوستامون با قطار مستقیم از شهرشون اومده بودن. برا رفتن به خونه ی اونا پسرمون با اونا رفت. ما رفتیم که ماشینو برداریم و بریم خونه شون. اینا تو راه یا وقتی رسیده بودن یه کمی حرف زده بودن. دوستمون میگه گفتیم ایلان ماسک ۱۴ تا بچه داره. پسرتون میگه خب، ادریسم ۱۴ تا بچه داره!!
(اونایی که نون خ دیده باشن، میدونن ادریس کیه ).
--
داشتیم سر شام، نون خ میدیدیم. میگه رونالد فلان. میگم رونالد کیه؟!! میگه رونالد دیگه، رونالد. میگم تو فیلمه یا از بچه های مدرسه اس؟ میگه آره، تو فیلمه. بعد فهمیدم روناکو میگه!
--
براش قصه ی زال و رستم و اینا رو می خونم. میگم رستم وقتی هشت سالش بوده، مثل یه پهلوان بزرگسال بوده. میگه خب، اینکه بیماریه که !
سلام دختر مهربون، میگما این "گزارش های شغل های قبلی" چیه؟ منم تو المان تو دانشگاه کار کردم، الانم کانادا کار کردم ولی هیچوقت کسی بهم همچین چیزی نداد!!!! ایا خودم باید درخواست میدادم؟ یا خودشون بعد کار به طرف میدن؟ همسرم هم بعد دکترا المان کسی بهش همچین چیزی نداد؟! خیلیییی خوبه ادم میتونه خوب نقاط قوت و ضعف خودش بشناسه! دارم فکر میکنم حداقل الان برم اینجا درخواست بدم! البته اگه درخواست دادنی باشه!
سلام عزیزم،
منظورم Arbeitszeugnis بود. نمی دونم راستش اگه درخواست ندی هم بهت میدن یا نه. من همیشه خودم گفته ام همچین چیزی می خوام و اونا هم داده ان.
بعضی از شرکت ها، یه فرمت مشخص دارن که یه سری مواردی که شما داشتین رو تیک می زنن و این جوری نیست که بشینن دستی برای شما بنویسین ولی بعضی از شرکت ها این جوریه که خود رئیستون دستی می نویسه و میذاره تو سربرگ شرکت و مهر و امضا می کنه.
برای بعضی جاها هم، طرف میگه مثلا شرح وظایفتو خودت بنویس. من برای دو تا شرکتی که کوچیک بودن، خودم نوشتم که وظایفم چی بوده و چی کارا کرده ام. اونا همونو لیست کردن. اما در مورد کیفیتش که چقدر خوب کار کردم، نظر خودشونو اضافه کردن بهش.
نمی دونم اگه خیلی سال گذشته باشه، مثلا هنوز رئیستون یادش هست که چیا باید بنویسه دقیق یا نه. ولی بازم می تونین درخواست بدین. بالاخره، یه چیزی بهتون میدن.
شاید عجیب باشه ولی اولین چیزی که در مورد این بنده خدا به ذهنم رسید این بود که خوش به حالش انقدر آدم بیخیالیه که 2 نفر دیگه رو هم با خودش برده یه کشور دیگه با یه قرارداد جعلی! البته علتش اینه من زیاااادی بالا و پایین میکنم و نگرانم در مورد آینده.
یادم باشه کلمه Belastbarkeit رو جایی دیدم به هر زبانی فرار کنم. احتمالا رئیس منم همچین نظری در مورد من داشته باشه ولی من دیگه متنفرم از کار کردن تو چنین شرایطی. واقعا فرسودم کرده. جسمی و روحی.
البته میزان بار برای هر کسی متفاوته، شاید برای من سنگینه. هر چند همه میگن بهتره سریع تر به فکر کار دیگه ای باشم.
پسرتون خیلی شیرینه ماشالله، خدا حفظ شکنه
چی بگم والا. بعضی ها خیلی خوش خیالن :).

، منم همیشه فرار می کردم از این کلمه. ولی اگه آدم شخصیتش به اون کلمه بخوره، بخواد یا نخواد، گیرش میاد. انگار اون دنبال تو میاد، لایمکن الفراره
.

.
--
یا ما زیاد اهل حساب کتابیم یا ملت بدون فکر زندگی رو پیش میبرن. خب آدم مسیری که می خواد بره چشم اندازه چندساله ازش تعریف می کنه حساب کتاب می کنه راه می افته
به نکته جالبی اشاره فرمودند آقاپسرتون.چرا به ذهن من نرسیده بود
آخه، طرف که از اول بهشون نگفته این جوریه. اینا هم با خودشون فکر کرده ان، میریم و یه کار دیگه پیدا می کنیم. به این فکر نکرده ان که آلمان سعی کرده به نحوی جلوی این قراردادهای صوری رو بگیره. حالا توش مونده ان!
.
فکر کنم ما خیلی اون زمان با بیماری ها آشنا نبودیم
بنده خدا احتمالا باید حدود چهار هزاریورو بده، چون کارفرما بیمه ها و مالیات رو هم میده. اگر خودش یا خانمش بتونن سریع پذیرش بگیرند ویزاشونو به تحصیلی یا اسبیلدونگ تغییر بدند شاید بشه.
من راستش، در جریان نیستم که قصد دارن چیکار کنن. امیدوارم یه راهی پیدا کنن. ولی خب، سنشونم از ما بیشتره. فکر نمی کنم به ویزای دانشجویی تو 40 و خرده ای سالگی فکر کنن.
از اون بلو کارت فیکا میخام :)))))
چرا؟ ماهی دو هزار یورو تو جیبت اضافه اس که نمیدونی چیکارش کنی؟
.
بدش به من اگه اضافه اس
اون آشنا که دربارش نوشتی آخه چرا تحقیق نکرده و خونه زندگی رو فروخته اومده؟ آدم ناراحت میشه. یکی از ایرانی هایی که من میشناسم با همسر و دوتا بچه با قرارداد کار اومده و همون اول کاری سی هزار تا وام گرفته و مبلمان و وسایل خونه خریده. حالا اخراج شده و یه مهلت کوتاهی داره که کار پیدا کنه و علاوه بر استرس کار پیدا کردن، نگران پس دادن قسط هاست. آخه خب حالا دو سه سال صبر میکردی بعد مبلمان نو میخریدی. فعلا با دست دو یا خونه مبله سر میکردی. نمیدونم والا توی این عمری که تا الان داشتم انقدر کیس های عجیب و غریب دیدم که دیگه کسی رو نمیتونم قضاوت کنم و فقط تعجب می کنم. پدر من توی زمان بچگی ما تنها نان اور خانواده بود با یه درامد معمولی.هیچ وقت نه قرض کرد نه وام گرفت، حتی اگه مجبور بودیم توی مقطعی سختی بکشیم. شاید برای همین دید من هم همینه که آدم تا جایی که ممکنه بهتره خودشو زیر قرض نبره. ولی مثلا کسی رو میشناسم توی ایران که لباس رو قسطی میخره چون میخواد همیشه مد روز بپوشه!
حالا ان شالله که خدا کمکشون کنه، سخته توی کشور غریب، اونم با خانواده.
در مورد گواهی کار هم البته که سخت کوشی تو بر همه کس مبرهن است!
در مورد پسرک و رستم، بچه های الان انقدر اگاهن که دیگه حتی نمیشه براشون قصه گفت، همه افسانه ها رو زیر سوال میبرن
خیلی از این آدما تحقیق نمیکنن، چون نمیخوان باور کنن. خیلی ها از من می پرسن راجع به این موسسه ها. من بهشون میگم که اینا کلاهبردارن بیشترشون. ولی میگن نه، این یکی فرق داره! این اون جوری نیست.
ما هم مثل شما بود خانواده مون. دوست نداشتیم از کسی قرض بگیریم. ولی خیلی ها دقیقا همین مدلین که شما میگین. براشون مهمه که ظاهرشون مد روز باشه.
--
شما لطف دارین. از من بهتر زیادن :).
--
من نمیدونم چرا برا ما این سوالا پیش نمیومد :).
اتفاقا تاب اوری بالای شما رو منم تو پروژه ی بلژیک خیلی دیدم؛ واقعا حجم خیلی زیادی از انعطاف توی مدت زمانی که تو بلژیک بودید از خودتون نشون میدادید.
————-
هندسه کابوس زندگی من بود! هیچ وقت نفهمیدم چرا باید تو رشته ی تجربی هندسه میخوندیم؛ همه اش با خودم میگم کاش به جای زنگ هندسه یه زنگ زبان خارجی داشتیم حیف واقعا که بهترین سال های زندگی مون با این چیزا پر شد…
————————
واکنش رستم : حاجی ما اینجا داریم زحمت میکشیم ها
چه جالب!
من همیشه تصورم از این کلمه ی بلستبارکایت واقعا چیزی خیلی فراتر از پروژه ی بلژیک بود، خیلی.
--
من هندسه رو دوس داشتم. از اون بخش سینوس کسینوسا خیلی بدم میومد.
--
:D.
سلام آجی ایول قشنگ تعریف میکنی حال کردم



هر کجا هستین خوش بگذره و سلامت باشین. هم خودتون هم خانوادتون
سلام،
لطف دارین شما :)
ان شاالله شمام هنیشه خوب و خوش باشین و سلامت :).